باز هم در حاشیه ی سخنان اخیر مصطفی ملکیان
به عمد عنوان این مطلب را سوالی نوشته ام . چون خودم هم تا کنون هرگز به درستی نفهمیده ام ، " نقد" چیست . یکی بگوید آخر تو که نفهمیده ای نقد چیست ، پس چرا ، اینهمه اراجیف می نویسی و اسمش را می گذاری ، " نقد" ؟ والّا ! چه عرض کنم ؟ خودم هم مانده ام .
وقتی از نوشتن این دو سه نوشته ی اخیر که اشتباها اسم "نقد" را یدک می کشید ، فارغ آمدم و نقدهای دوستان را هم دیدم ، تازه فهمیدم که اصلا این چیزهایی که ما می نویسیم و برای خودمان عنوانش را " نقد" می گذاریم ، اصلا نقد نیست .
یکی از نکاتی که به نظرم رسید ، این بود که ما اصلا در این نقدهایمان مشخص نیست که چه چیز را داریم نقد می کنیم . اصلا مشخص نمی کنیم که :
داریم به شیوه ی استدلال طرف ایراد می گیریم ؟ مشی او را در بحث درباره ی آن موضوع غلط می دانیم ؟ نگرش کلی او را در باب این مطلب ناقص می دانیم ؟ به آمارها و مستنداتی که او به آنها استدلال کرده ایراد داریم؟ واگر داریم این ایرادها چه اثری بر کلیت بحث او می گذارند ؟ آنچه طرف نتیجه گرفته است را از مقدماتی که ذکر کرده قابل نتیجه گیری نمی دانیم ؟ به موضوعات اثرگذار دیگری بر این پدیده نظر داریم که معتقدیم نویسنده آنها را نادیده گرفته است ؟
به نظر من ، بالاخره ، باید در نقد مشی کلی خود را مشخص کنیم .
در ضمن ، باید نشان دهیم که از چه دریچه ای به مطلب ِ طرف می نگریم و با توجه به مباحث کدام دانش ، ایرادهای خود را به او وارد می سازیم ؟ یعنی جایگاه نقد خود را مشخص کنیم .
در نهایت باید هدفمان را از این نقد مشخص کنیم . ما کدام گزاره ای را که نویسنده در اثبات درستی آن کوشیده است غلط می دانیم ؟
دیگر این که در هنگام نقد دو چیز را باید در نظر بگیریم :
نخست اینکه مغالطاتی را که از نظر خود در استدلالهای طرف می بینیم ، با بیان دلیل ِ غلط بودن آنها به طرف نشان دهیم .
و دوم اینکه کاملا دقت کنیم که در هنگام نقد دیگران دچار مغالطه نشویم و از شیوه های غلط استدلال دوری گزینیم .
و سخنی دیگر اینکه ، وقتی ما به یک سری مسائل حساسیم و نسبت به زیر سوال رفتن آنها برآشفته می شویم ، واکنشهایمان هرگز منطقی و منصفانه نخواهد بود . در این حالت بدون آنکه بخواهیم ، فضایی ایجاد می کنیم که سخنان خودمان و همه ی طرفهای مقابلمان ، ناچار پر از مغالطه خواهد بود . تا زمانی که ما نسبت به مسائل حساسیت نشان می دهیم و از شنیدن سخنان دیگران برآشفته می شویم ، نمی توانیم خود را عقل گرا و عقلانی بنامیم .
سلام
پاسخحذفباتوکاملاموافقم بایدچنین باشد
نه دوست کاوشگر من، داستان اين نيست که میگویی!
پاسخحذفبرای نقد هر نوشته، لازم است که آن از سطحی از استدلال برخوردار باشد. وقتی کسی فقط کتمان کرده است و زده است زیر همه چيز، در واقع دست و پای نقاد را بسته است. مثلاً آقای ملکیان میگوید "کدام تمدن قبل از اسلام"! این آدم یا از مرحله پرت است، يا میخواهد مردم را وادار به بحثهای فرسایشی کند؛ جز این دو نیست. میگوید تخت جمشید را رومیها ساختهاند، در صورتی که رومیها چند قرن بعد از هخامنشیان برخاستهاند! با این آدم -با این سطح از دانش تاریخی- نمیشود باب بحث باز کرد.
فرق واژگانی چون "تمدن" و "تجدد" را با هم نمیداند. متوجه نيست نظامی چون هخامنشیان که سیستم اداری داشته، معماری داشته، خط و کتابت داشته، پس لاجرم تمدن داشته است. او میگوید "کجاست این تمدن"! این آدم جویای یافتن و دانستن نیست جانم...
موفق باشید.
باسلام
پاسخحذفدوست خوبم فرهنگ تحقیق رازمانی می توان نهادینه کردکه پیشگامان جامعه ازقبیل دانشجویان به دنبال تحقیق باشند.چرادردوران مادیگرمجالسی که درآن شریعتی هاومطهری هاسخنرانی کنندوجودندارد.دوست خوبم ازوقتی که وارددانشگاه شدم یک جلسه نقددینی وازاین دست مجالس دردانشگاه ندیده ام.همه اش دنبال بحث های سیاسی وحقوق زنان وزندانیان سیاسی هستیم.نمی گویم اینهانباشدولی اگرمی خواهیم فرهنگ تقلیدرابه فرهنگ تحقیق تبدیل کنیم بایدشریعتی هاومطهری هاراکه به خاطر:الف>عدم تمایل مادانشجویان
ب_به خاطروضع بدموجوددرگوشه خانه هایشان نشسته اندبه دانشگاهابکشانیم.اگراینگونه کنیم کم کم درجامعه هم این بحث هاپامی گیرد.دراین باره مطلبی خواهم نوشت.تاشب انشاالله
محسن عزیز
پاسخحذفبا توجه به مواردی که برای نقد برشمردی نقطه عزیمت یک منتقد برای نقد یک متن چه می تواند باشد؟