شنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۴

ادب مباحثه ( بخش پنجم )

آنچه در این چهار قسمت آمد ، هدفی جز یافتن معضلاتی که در زمینه ی "هم اندیشی " وجود دارد ، نیست. برایم پوشیده نیست که غالب خوانندگان به این نکات آگاهند و خواندن آنها برایشان ملال انگیز . همه ی اینها ( به دور از تعارف ) بیشتر از آنکه انتقادی به دیگران باشد ، برای یاد آوری به خودم و انتقاد به شیوه خودم بود . شاید برای دیگران هم اندکی فایده داشته باشد .
در نهایت اینکه ، نمی توانم بگویم ، که این چهار نوشتار ، با آنچه در بحث من و یکی از دوستان بسیار عزیز بلاگی پیش آمد ، بی ارتباط بود .
گرچه می دانم که به احتمال بسیار ، این دوست عزیز و اندیشمند گرامی ، هرگز بر این مطالب نظری نخواهد افکند ، ولی امید دارم که در ادامه کارش ، بتواند اشکالات کارش را ( البته اگر اشکالی وجود دارد ) ، اصلاح کند . آرزوی سربلندی و توفیق ، برای او و همه دوستان عزیز دارم . من نه می توانم و نه می خواهم ، که با کسی در آویزم . هیهات یابن عباس ، تلک شقشقه هدرت ، ثم فرت . هرگز نمی توانم محبتهای فراوانی را که او و دیگر دوستان وبلاگ نویس ، بر من ابراز داشتند ، فراموش کنم .
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

۹ نظر:

  1. دوستان عزیزی که اینجا را می بینید . از خنده روده بر نشوید که این یارو کیه که فقط خودش برا خودش نظر می ذاره . دوست عزیزی سهند نام ، در وبلاگ پیام ایرانیان / مسعود برجیان کامنتی گذاشته اند و هیچ جایی هم برای پاسخ دادن معرفی نکرده اند . اینجا را از باب اجبار برگزیده ام .

    پاسخحذف
  2. سلام بر سهند عزیزم .
    اول از همه خدمتتان عرض کنم که من مرجع انتقاد را در پاراگراف اول همین لاگ معرفی کرده ام ."بی تعارف ، بیشتر از آنکه انتقادی به دیگران باشد به خودم است ." در باب این هم که گفته ام : "با آنچه آمده در بحث با یکی از دوستان بلاگستان آمده بی ارتباط نیست "، نگفته ام که ارتباط کامل دارد . تا آنکه انتقادم یکسره به سوی او برداشت شود . که صد البته این چنین نیست و بیشتر انتقاد اصلا در انتقاد به او نیست .
    بله ، مطالب حاصل دو سه روز اندیشیدن درباره بحثی است که با مجید زهری داشتیم .
    مطلب دوم هم اندیشه ای بود که لحظه ای درباره ی مجید زهری از سرم گذشت ، اما به واقع بر آن وقعی ننهادم ، زیرا شرط دوستی آن است که اندیشه در مورد دوستان نیالایی . گمان هم نمی کنم آقای زهری کسی باشد که از سخن من برنجد . او یکی از بهترین دوستان بلاگستان است و بسیار مورد علاقه ی من .

    پاسخحذف
  3. اما به شما سهند جان ! شما که عزیز دلم هستی .
    اگر سخنی با من داری ، اینجا بر من روا دار، و مرا این سو و آن سو نکشان ، ضمنا جایی نشان ده که اندیشه ی تو بیشتر بشناسم ، که با سخنان بسیاری که از بلاگرها خوانده ام هنوز درک اندیشه شان برایم دشوار است ، شما چگونه به این سخن کوتاه بر من کوته نظر انتظار درک وفهم داری . آنهم آنگاه که به زبانی که بر آن دانا نیم بر من سخن می رانی ، بالام جان ! ما در فارسی سخن گفتن مان هم انقدر ابهام داریم که سخن همدیگر را نمی فهمیم ، انگلیسی که پیشکش .
    اما در مورد سه تا وبلاگ من ، عرض شود که یکی از آنها که مال خودم نیست ، در خدمت طرح آقای ملکیان است و حول و حوش مسائل آن . تا چند روز پیش هم که طبق توصیه آقای برجیان پسوردش تغییر کرد ، آزاد بود . و یکی دو مطلب را هم دوستان دیگری در آن درج کرده اند که حتی نام خود را در آنها نگذاشته اند . دو وبلاگ دیگرم هم که تا چند روز پیش دیگری تعطیل بود ، و الان هم کپی همین مطالب در آن است و برای این است که عده ای از خوانندگان هستند که فقط آنجا را می خوانند . پس مرا از دار بلاگستان یک وبلاگ می ماند ، که اینهم برای تمرین نوشتن است . وبلاگی است که اگر سری به قسمت تعداد خوانندگان آن بزنید می بینید بعضی روز ها رقم دیدار از آن در عدد 4 و 5 می ماند . چیزی که تقریبا در دنیای وبلاگ بی سابقه است و کم بازدید ترین وبلاگها روزی ده پانزده خواننده را دارند . پس مجال شهرت طلبی نیست ، بلکه تصحیح روند اندیشه است . در مورد ظاهرش هم که از آقایان طلب کمک کرده ام ، میل به زیبایی است . دوست دارم وبلاگم چیزی باشد که آنرا بپسندم . اگر میبینی که در سخن زهری بیش از دیگران نظر می کنم از آنست که ، سخنش همسان صورتی که بهر آن ساخته است ، مرا موافق افتاده است .
    از بهر آنکه فرموده اید ، کیفیت را بر کمیت ترجیح دهم ، سخنی بسیار نیکوست ، اما کیفیت سخن ، به اندیشه ژرف ارتقا خواهد یافت و به پرورش آن در بین اذهان . اندیشه ای که در نهان بر ذهن بارز شود ، را محصولی نخواهد بود . و دیگر اینکه من از وبلاگ خود چیزی می خواهم و آن اینست که بتوانم شیوه ی بیان خود را و روند فکر خود را بپالایم . اینکه بخواهم اندیشه ای ژرف بیان کنم که در آن تفکری عمیق نهفته باشد ، کار امروز من نیست . چه خود نیز واقفید که بسیار زمان باید تا آنکه اندیشه ای زاید .
    در باب هگل اگر فرصتی دارید ، مرا از اندیشه ی ساده و عمیق او ، آگاه سازید . گرچه احتمالا شما را گران است ، به بچه مدرسه ای مثل من چیزی بیاموزید .
    اگر می خواستید به من کمک کنید که عیوب خویش اصلاح کنم ، آنرا در وبلاگ دیگری بیان نمی کردید .
    بحث در باره ملکیان و روشنفکری در ایران نمی کنم ، چون هنوز نتوانسته ام راهی بیایم که سخنم را به واضح ترین شکل بگویم . هرگاه احساس کردم می توانم اندیشه ام را واضح بیان کنم، خبرتان می کنم .
    البته اگر آدرسی برای تماس با شما به من نشان دهید .
    در پایان از اینکه وقت گذاشته اید و مطالب مرا خوانده اید متشکرم ، که یکی از عزیزترین افراد برای من هستید به خاطر این کارتان .

    پاسخحذف
  4. سلام
    دوست عزیزواقعاکارجالبی بود.دوست خوبم دوست دارم باتوبیشترآشناشوم به همین منظورتورالینک کردم.ناامیدنباش.باتلاشی که انجام می دهی حتمابه نتیجه ای که می خواهی می رسی.مخصوصاکه وبلاگت جذاب وزیباست

    پاسخحذف
  5. yek: Mr. Mohsen Momeni: “ Argument against new ideas generally pass through three distinct stages, from “ It’s not true”, to “ Well. It may be true, but it’s not important’, to “ it’s true and it’s important, but it’s not new---we knew it all along.” Unpopular Wisdom--- First: I did not men to upset you by posting my comment in Mr. Borjian’s site. I thought well; if a man had three wives, it would be hard to know where he was going to send the night. Second: I do agree with Mr. Mustafa Malikiyan’s idea about the so called fake glorious ancient Iranian past, but most probably he have got this idea from Mr. Por-pirar that with his eight volume books have devastated the children’s dream. Mr. Malikiyans’s argument without giving any evidence has given some ammunition to some confused children such as Mr. Mehdi Jami to attack him.


    Sahand

    پاسخحذف
  6. dou: It is very ironic, to witness the confusion among Iranian “ intellectuals “ such as Mehdi Jami. He is stuck till his neck in medieval Islamic ideology so that once was trying to intellectualize and rationalize the amputation of thieves’ hands by Imam Ali and at the same time he believes that there must been a very magnificent culture and civilization before arrival of Islam. If he had a grain of logic—which obviously does not— he would have asked the simple question” If Iranian had so solid religion and nations, strong army, emperor etc, why they bent so easily to so called few Arab invaders? He does not have the answer so the others. They want both “ Khoda ve khorma.” or they want eat both “ from akhor and tobreh”

    Sahand

    پاسخحذف
  7. seh: Mr. Por-pirar is not just claming that they were not any civilization before the arrival of Islam; he is proving it with solid logic. Please read his eight volume _ davaz dah gharneh sokot” and then judge for yourself.

    On Hegel I must say that the best book that I have read is “ Introduction To The Reading of Hegel, Lectures on the Phenomenology of Sprit “ by Alexandre Kojeve.

    PS: In my previous comment, I said that I did not take my order from any Iranian intellectuals, and I want to correct this statement. The only person that has shocked me is Mr. Nasser Por-pirar’s idea and his solid logic. To best of my knowledge he is the only true, independent thinker in modern Iranian history that have caused a paradigm shift in my mind. I want to be clear about this, I was ready to understand him and accepted his idea long before even reading his books. It just made sense. Time will tell who was right and who wasn’t but lets not to forget the fact that even in solid natural science some times it took even centuries, the new ideas to be accepted by vast majority. In my opinion whoever does not agree with Mr. Por-pirar’s findings are just going to be fossil to be placed in archeological museums.Sahand

    پاسخحذف
  8. By the way. Mr. Momeni: How you can find a common ground between Majid Zohari's rotten idea about the magnificence of ancient Iran and Dr. Malikiyan's that does not believe in it.” Sahand

    پاسخحذف
  9. در مورد سخن نخست شما که فرموده اید آقای ملکیان این ایده را از پورپیرار وام گرفته ، تقریبا با اطمینان به شما می گویم اینطور نیست .
    در مورد مهدی جامی هم ابتدا دلایل عقیده اش را از خودش بپرسید و بعد در مورد او قضاوت کنید . در مورد آنچه هم گفته اید : " اگر مهدی یک جو منطق داشت ، این سوال را می پرسید" ، باید بگویم که آن زمان روم هم یک امپراطوری بزرگ بود ، به گواهی برخی تاریخ شناسان میراث دار یونان باستان ، با ان تمدن عظیم . ولی روم هم در برابر اعراب کم آورد . ضمن آنکه بر مبنای خود قرآن روم از ایران یکبار در زمان اعراب شکست خورده . ( غلبت الروم ... ) بنابراین در مورد آن زمان نمی توان نظر قطعی داد . سخن شما با سخنی که ملکیان در باب جدا سازی قبل و بعد اسلام می گوید خیلی تفاوت دارد .
    اما آنچه آقای جامی در گفته ی خود آورده مناقشه در مثال است ، که اصل قضیه را رد نمی کند و دلیل او برای عدم پاسخگویی که ابتدا در صدد آن بوده ، قانع کننده نیست .
    درباره معرفی کتابی در مورد هگل بسیار متشکرم .
    اما می رسیم به ناصر پورپیرار . از قضای بد او یکبار به دانشگاه ما آمده و با او مباحثه ای شدید در بین دوستان ما در گرفته . جدای از مناقشات شدیدی که در مثالها به او وارد بود و به شکلی غیر علمی همه چیز را رد می کرد و رویکرد غیر اخلاقی او در جریان مباحثات و اتهام توطئه و ... به همه زدن ، شیفتگی او نسبت به غرب ، قضاوتهای عجولانه و ... که همه را در همان سه ساعت مباحثه از او دیدم ، تنها یک چیز مفید داشت . اینکه به قول دوستمان "مسعود برجیان " یک ایده ی جدید را طرح می کرد ، ایده ای که بر خلاف روند طبیعی آب بود . و با آنچه تا کنون شنیده بودیم تفاوت داشت و به ما یادآوری کرد که به آسانی نباید آنچه را به عنوان حقیقت پذیرفته ایم ، باور داشته باشیم .
    من نمی دانم شما بر مبنای چه تعریفی او را روشنفکر می نامید ، باید خدمتتان عرض کنم که اگر در ایرانید هفته ای یکبار برنامه دانایی و دینداری شبکه 4 پنجشنبه ها را ببینید ، که در این چند هفته به بررسی جریان روشنفکری ، تعریف ، ماهیت و ... آن پرداخته و اگر نیستید در ایران ، لااقل تعریف دو ایرانی از روشنفکری را که من دیده ام ، بخوانید . خود مصطفی ملکیان ، در مقاله "تقریر حقیقت و تقلیل مرارت " از کتاب راهی به رهایی ، "بازخوانی اندیشه های دکتر جواد طباطبایی" از : علی اصغر حقدار . تقریبا همه جا تعاریف یکسان است .
    من نیز در چند جا در دو وبلاگ قبلی به آنها اشاره کرده ام .
    اگر خواستید لینک خواهم داد .
    در مورد پورپیرار هم بیش از این نمی نویسم ، فقط بدانید منطق او را آنچنان که شما یافته اید من مستحکم و مستدل نیافته ام ، چرا که متدهای تاریخ شناسی را یکسره زیرپا می نهد و در اتخاذ از منابع ، یکسو نگر است .
    در مورد سخنی که گفته اید :"چگونه می توانید زمینه ی مشترکی بین عقیده منحط مجید زهری در مورد شکوه ایران باستان و دکتر ملکیان که به ان اعتقاد ندارد بیابید؟ "، (البته اگر درست فهمیده باشم ) ، چند نکته گذرا می گویم .
    نخست اینکه آقای ملکیان دکتر نیست . ماجرای اینکه چرا دکتر نیست هم خود ماجراییست مفصل . بگذریم ، اولا من مسئول یافتن عقاید مشترک مجید زهری و مصطفی ملکیان نیستم .
    ثانیا آنچه در مورد اعتقاد آقای زهری می گویید تا امروز نمی دانسته ام .
    بعد هم این آقایان هر یک عقایدی دارند برای خودشان محترم است ، من با آنچه موافقم نیفتد محاجه می کنم ، و در بسیاری موارد هم محاجه نمی کنم ، زیرا درطبقه بندی آراء قابل محاجه نمی گنجند .
    هر کسی عقیده ای دارد ، نمی شود هم گفت عقیده ی کسی منحط و پوسیده است . من که با همه ی آرای این دو عزیز ، عقد اخوت نبسته ام . بنده هم برای خود اندیشه ای دارم که برای یکی کم کیفیت است و برای یکی پیچیده و بغرنج .
    انتقاداتم را هم به هر دوی این عزیزان تا کنون داشته ام ، گرچه کوته فکریها و بدفهمی ها یم هم در آنها بسیار بوده است .

    در پایان سه چیز دیگر می گویم و مرا به خیر و شما را به سلامت :
    نخست اینکه ، آنگونه که در پاسخ خود نگاشته ام که گمان نمی کنم کلمه ای از آن خوانده باشید ، وبلاگ من همین است و بس .
    گوشه ی وبلاگ قبلی نوشته که من اینجا آمده ام . مسئولیت وبلاگ معنویت هم با من نیست .
    اما شایسته است برای مردی که سه زن دارد نیز ، بر خانه ی یکی از زنانش پیغام بگذاری ، تا آنکه بر دکان غریبه ها .
    دوم اینکه از شما خواستم به فارسی بنویسید . برادر من ، من در فهم سخنان فارسی مردمان دچار اشکالم ، انگلیسی را دیگر ، ولا چه عرض کنم ؟
    سوم اینکه اگر بعد از این انشاء الله قصد کردید باز هم اینجا بنویسید و در وبلاگ کم کیفیت را به کامنت خود منور سازید ، عاجزانه خواهش می کنم لحن خود را اندکی تغییر دهید . وبرای دوستان من از عبارات "عقیده منحط" ، "اگر یک جو منطق داشت ، که ندارد " و ... به کار نبرید .
    با تشکر
    محسن مومنی
    13/6/1384

    پاسخحذف