دوشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۴

داوری اندیشه ها ، تراژدی ِ گریز ناپذیر

باز هم درباره ی نقدهایی که بر مصطفی ملکیان رفت

وقتی در عرصه ی علوم ، پا در گود می گذاری و از یک نظاره گر صرف بودن رهایی می یابی ، اوضاع ِ ذهنت به یکباره متحول می شود . تا دیروز ، کار همه ی اندیشمندانی که می دیده ای ، همچون سوزنی در ذهن اسفنجی ات فرو می رفته است ، اما امروز احساس می کنی ، دیگر نمی شود همه ی آنچه را که می خوانی بپذیری ، ذهنت اینقدرها بزرگ شده ، که همه چیزی را در آن راه ندهی .
چون بسیار بر می خوری به نظرات نویسنده ای که کاملا متضاد نظراتی که قبلا خوانده بودی نوشته است . و قدرت فهم این تضادها را بدست آورده ای . از طرفی می بینی که بر زمینه ای که در آن بحث می شود آنچنان احاطه نداری ، که بتوانی نظرات را به درست و غلط تقسیم کنی. اینجاست که مجبوری ، یا داوری ِ یک اندیشمند بزرگ ، که ذهنت کاملا مجذوب او شده را درباره ی اندیشه ی دیگران بپذیری و یا درست تری را که پندار خودت تشخیص می دهد بپذیری ، تا روزی که خلافش بر تو مسجل شود . از اینجا به بعد بدون آنکه بخواهی وارد گود دیگری نیز شده ای و آن گود "داوری اندیشه ها"ست .
بدون آنکه بدانی ، با خواندن هر اثری از یک نویسنده ی جدید یک تصویر کلی از او در ذهنت می سازی و با خواندن هر اثر یا نقد دیگر درباره ی او آن تصویر را اصلاح می کنی . از این به بعد وقتی به سراغ آثار آن نویسنده می روی تقریبا می دانی که روش کلی او در بحثش چیست و با خواندن بخشهای کوتاهی می توانی به این نتیجه برسی که در کل چه می خواهد بگوید .
کم کم یک ذهنیت کلی هم برای خودت ساخته می شود . همان که در گفتارها و نوشته هایت خود را بروز می دهد و هر کسی هم با دیدن آن گفتارها و نوشتارها ، برای خودش تصویری از این ذهنیت ِ تو می سازد .
خوانده هایت ( مطالعاتت ) فراموش می شوند ، اما اثری بر ذهن تو می نهند که ، راهنمای تو در داوری های آینده می شود .
اینها هستند که تعیین می کنند ، در یک نوشته کجاها را مهم بشماری و کجاها را کم اهمیت به شمار آوری . همین ها هستند که واکنشهای ذهنت را به اندیشه ها شکل می دهند .
ذهنیت تو "آثار به جا مانده" از دو چیز است : مطالعاتت + تفکراتت . ( نه خود آنها )
اندیشه ی تو مدام خودش را تربیت می کند ، اینست که می بینی مثلا سخنی که سه سال پیش اصلا برایت پذیرفتنی نبود ، اینک برایت یک اصل غیر قابل انکار شده است .

اما آنگاه که به دیگران نظر می کنی و داوریهای اندیشه ی آنان را می بینی ، در می یابی که داوری های خودت ممکن است تا چه حد از واقعیت ( واقعیتی که به درستی نمی دانی اساسا چیست ؟ ) به دور باشد .
می بینی و بسیار می بینی داوری ها را ...
اما در نهایت در می مانی .
می دانی که هر گونه داوریی منصفانه نیست .
ولی می دانی که بسیاری از این داوریها هم به درستی و به جا انجام گرفته اند .
اما نمی دانی چگونه داوریی درست تر است .
داوری درباره ی داوری ها را دیگر چگونه بیاموزی ؟
-----------------------------
در نوشته ی آشفته ی بالا بسیاری از مطالعات نویسنده در زمینه ی هوش مصنوعی و شبکه های عصبی به کار گرفته شده اند . نگارنده ، با وجود ویرایش و تجدید نظرهای بسیار نتوانست آشفتگی ذهن خویش را از این نوشته بزداید و حاصل "آشفته سخن" ِ بالا شد . ضمنا آنقدر این مسئله دغدغه ی ذهنی او شده بود که نتوانست آنرا کنار بگذارد و اینجا نیاورد . از همه ی کسانی که نگاهی بر این نامه می اندازند پوزش می طلبم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر