یکشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۷

این چند نفر

گوگل ریدر من از نوشته‌های این چهار نفر پرشده. خودتان نگاه کنید می‌بینید کدام‌ها را می‌گویم. این چهار تا روزی ده مطلب می‌نویسند و بقیه ده روزی یکی.

شنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۷

...

فردا همکلاسی من دفاع می کند. خیلی هاشان تا حالا دفاع کرده اند. فکر می کنم من و سه نفر دیگر مانده ایم. خدا کند زودتر بتوانم این انتهای کار را تمام کنم و از این مرحله سربلند بیرون بیایم. برام دعا کنید.
این رفیق مان که خیلی سریع تر از آنچه فکر می کردم توانست پایان نامه اش را بنویسد. خدا کند من هم بتوانم زود به اتمام برسانم اش.

traylayout-1.2 در ویستا چگونه؟

کسی نمی داند چگونه می شود tray-layout تحت xp را در ویستا اجرا کرد. تایپ کردن بدون استفاده از آن چند سال بعد از عادت کردن به تایپ تحت آن شرایط واقعاً مشکل است.توی ویستا واقعاً من خیلی مشکل برام ایجاد شده. سرویس پرینتر این ویستایی که نصب کردم, اصلاً وجود نداره. هیچ سرویس spoolerی درش نیست. بقیه ی مشکلاتش هم یکی یکی خودشونو دارند نشون می دهند.اما مزایای زیادی هم داره که راحت نمیشه ازشون دل کند. ضمناً به همت دانشجویان معظم و معزز سریال فرندز مورد تماشا قرار گرفت و هنوز هیچی نشده, من و پسرخاله ام به شدت بهش علاقه مند شده ایم و در انتظار روز دوازدهم هستم که سال های ÷ایانی اش را هم از دانشجوها دریافت کنم.

یکشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۷

روان‌کاوی خودم

1) این پست رو برای خودم نوشته‌ام. مخاطب اصلی‌ش خودم هستم. نخونیدش.

‌ 2) مدام مشغول کارهایی هستم که مربوط به خودم نیست یا اون کار اصلی‌ای که باید انجام بدم و براش برنامه‌ریزی کردم نیست. حتی وقتی با تعمد زیاد سعی می‌کنم فقط و فقط روی کار اصلیک تمرکز کنم و فقط همونو انجام بدم، یه آن به خودم میام و می‌بینم دارم یه کار دیگه انجام می‌دم که کاملاً به کاری که می‌خواسته‌ام انجام بدم بی‌ربطه.

3) هر چی سعی می‌کنم از دست برگه‌دیدن و سؤال طرح کردن و کارهای اینجورکی خلاص شم، تموم نمیشن که نمیشن. امروز نگاه کردم دیدم چند تا از برگه‌های آزمایشگاه مونده. دیدن این برگه‌ها خیلی سخته. فکرشو بکنین که طرف دو سه صفحه‌ای نشسته کد نوشته و از این نظر که به این نتیجه رسیده که حتا وقتی هیچی بلد نیست، یه چیزایی از روی کتاب کپ بزنه و بنویسه، برگه‌ش در عین اینکه پره، بی‌ربطه به مسئله و حالا باید توش بگردی و ببینی تا چه حدش رو طرف شبیه اون چیزی که باید در میومده درآورده. و بعد ببینی این چقدر با معیارهایی که تعیین کردی می‌خونه و یه نمره‌ای بدی. احتمالاً توی دلشون خواهند گفت که طرف به شکل اگاتیک (egg اتیک) نمره میده و نمیدونن که در عمل چقدر سخته تعیین نمره برای این نوع برگه‌ها.  یه بار اگه تونستم چند تا از سؤالاشو اینجا می ذارم ببینین شکل سؤالات چه جوریه.

۴) خدا لعنت کنه کسی رو که این بساط توزیع کوپن رو کشف کرد. وقتی ملتی رو که برای گرفتن کوپن میان می‌بینم واقعاً غصه می‌خورم. توی این شهر چقدر آدم بی‌سواد و کم‌سواد هست هنوز. و کسایی که اونقدر بیکارند که برای گرفتن کوپن دو ساعت قبل از باز شدن در توی صف می‌ایستند.

۵) باید خودمو از شر بعضی چیزا خلاص کنم. چیزایی که دوست ندارم دیگه ادامه داشته باشن. مرتب درگیر اوایل بعضی کارها میشم و بعد که می‌بینم خیلی گسترده‌س میرم سراغ یه چیز دیگه و این طرح‌های بلند مدت هیچ کدوم تموم نمیشن. باید یه برنامه‌ریزی‌ای بکنم که یکی‌یکی این‌ها رو تموم کنم.

۶) مواقعی که مسخره‌م می‌کنن خیلی تحت تاثیر قرار می‌گیرم. مدام به جملاتی که حاوی اون لحن تمسخرآمیز هستند فکر می‌کنم. حتماً باید راهی برای فرار از توجه به مسخره‌شدن‌ها وجود داشته باشه. در ضمن اینکه افق پیش روم خیلی تاریکه، کاملاً تو روحیه‌ام تاثیر منفی گذاشته. فکر می‌کنم خیلی ضعیف و بیچاره‌م. و در نگاه‌های دیگران هم مرتب این نکته را می‌خونم.

فرصت

1) مدام عقب می‌افتم. نمی‌دانم چرا هر جوری که برنامه بریزم، باز هم همیشه از 10/9 کارها عقب‌ام. خیلی از چیزهایی که می‌خواهم بنویسم یا بخوانم، می‌مانند و آن قدر می‌مانند تا مجبور شوم رهایشان کنم.

2) فکر می‌کنم برای طرح سؤال خیلی بیش‌تر از آنچه دیگران وقت می‌گذارند، وقت می‌گذارم. البته امروز سعی کردم این طور نباشد و به سرعت سؤالات را طرح کردم. استفاده از قالب امتحان قبلی خیلی کمک می‌کند که سؤالات جدید را سریع‌تر طرح کنم، اما از طرفی بالاخره شباهت پیدا می‌کند به هم و شاید بعد از مدتی به تکرار بیانجامد. فعلاً البته سعی می‌کنم که سؤالات کاملاً متفاوت طرح شوند.

3) خواهر زاده هام اداهایی در می‌آورند که از خنده روده‌بر می‌شوم. مانده‌ام بچه‌ها چه‌طور این‌قدر زود بزرگانه حرف زدن را یاد می‌گیرند. با لهجه و بدون لهجه صحبت کردن را. و حس کردن ظرفیت جمعی را که در آن صحبت می‌کنند. کاملاً متوجه هستند که مثلاً وقتی من تنها باهاشون صحبت می‌کنم از چه دایره‌ی واژگانی استفاده کنند و وقتی دو سه نفر دیگر اضافه می‌شوند دایره‌ی واژگانی‌شان را عوض کنند و خیلی طرف را به درون‌شان راه ندهند.

۴) حس می‌کنم که اینجا کم‌کم دارد دوباره جان می‌گیرد. دعا کند که زودتر از رخت‌خواب بتواند بلند شود و پا بگیرد.

۵) مخلص‌ایم. به‌اندازه‌ی سولوژن و اگر ممکن باشد بیش از او برای نظرات و دیدارهای‌تان (حتا اگر تنها کانتری باشد) احترام قائل‌ام و دوستدار تان/شان (بی‌آرامش) هستم. 

جمعه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۷

پویایی زبان و انتزاع

خب به دلیل اینکه دیگه استفاده از فایرفاکس هم برای ورود به بلاگر غیرممکن شده و تنها طریقه‌ی ورود به بلاگر از طریق همین ویندوز لایو رایتره مجبورم قسمت‌های نوشته‌های دیدگاهی و ثمرات وبگردی رو هم تو همین قسمت بیارم.

امروز بعد از مدت‌ها تونستم مطلب علیانی درباره‌ی پویایی زبان رو بخونم. در ضمن یک نوشته‌ی دیگری هم هست که امروز سولوژن در موردش اینجا بحث کرده و تقریباً به همون مباحث مربوط میشه.

من فکر می‌کنم؟! من فکر نمی‌کنم. من چه فکری دارم که بکنم؟

اوایل من وقتی مثلاً در مورد تغییر خط (از شبه‌عربی به لاتین) می‌شنیدم یا چیزایی از این دست، فوراً یه جوابایی می‌دادم و خودم رو قانع می‌کردم که این چیزا مشکل‌زاست و مسائلی است که بدون آگاهی طرح شده، اما خیلی طول نکشید که در این مورد متقاعد شدم به این که استدلال‌هایی که درباره‌ی لزوم تغییر در خط فارسی یا اجازه‌ی استفاده از کلمات زبان‌های دیگه، یا ترکیب‌سازی‌های جدید میشه خیلی‌هاش قابل پذیرش‌تر از استدلال‌های مخالفشه. مثلاً در مورد تغییر خط، استدلال مخالفین تغییر خط از عربی به لاتین اینه که این باعث میشه ما با گذشته‌مون بیگانه بشیم و مسائلی از این دست. و مثلاً اینکه ترک‌ها که این کارو کردن دیگه قادر نیستن به راحتی کتابای قدیمی‌شونو بخونن و... اما مشکل اینجاست که ما در ازای این به دست‌آوردن گذشته چه چیزی را در آینده‌مون داریم از دست می‌دیم. آنچه ما در ازای به‌دست آوردن گذشته‌ای که جز برای خودمون برای هیچ‌کس دیگه آنچنان هم که فکر می‌کنیم پرارزش نیست، داریم ارتباطمون رو با آینده‌ی جهان و سرعت‌مون رو در تولید متن بی ابهام و بی‌ایهام کم می‌کنیم. و ضرر هنگفتی از این جانب خواهیم کرد.

بیش‌تر استدلال‌هایی که در برابر استدلال‌های علیانی شده، مثل همون چیزی که گفتم، در پی دفاع از مدعایی هستند که علاوه بر اینکه خودش غلطه و استدلال‌های در موردش هم لاجرم غلطه، موجبات خسارت هنگفتی را در عرصه‌ی کارکردهای زبانی برای ما فراهم می‌کنه. جلوگیری از ظهور واژگان جدید و تمسخر مداوم اون‌ها و به‌کاربرندگان‌شون و عدم قبول واژگان نوی وارد شده از زبان‌های عامه و ترجمه‌ها و جاهای دیگه به هر ترتیب و با هر انگ و دنگی.

حالا از این که بگذریم، این نوشته‌ی امیرانه را هم بخوانید. افتخار داشتن یک پست در هزارتو. نوشته‌های هزارتو به نظرم با سرعت زیادی مرتب دارند به سمت انتزاعی‌شدن محض و ادبیات پساپسامدرنیستی پیش می‌روند. نمی‌دانم که چه اصراری است به نوشتن نوشته‌های تک یا دو پاراگرافی‌ای که خواننده را مدام از این تصویر به آن تصویر می‌اندازند و یک توصیف خیلی عجیب به دست بدهند. شاید هدف نزدیک کردن ارتباط با خواننده است، اما در عمل به نظر من این‌ها بیش‌تر مقهور کننده‌ی خواننده می‌شود. در کل این سبک که اعتراف می‌کنم سبک جالب، و زیبایی است و می‌تواند خواننده‌های زیادی را جذب کند، اما به دل من نمی‌نشیند. و این البته با مطلب بالا در مورد پویایی زبان در ارتباط نیست، خیلی نیست. هست؟ اه، هست. آهان این شد. نیست. هست؟ خب به دَرَک. نیست. حالا این شد یک مطلبِ...

مشکل در ترجمه

در این ترجمه‌ای که گفتم می‌خواهم انجام‌اش بدهم خیلی مشکل پیدا کرده‌ام. خصوصاً در مورد یک شیوه‌ی دستوری خاص که مرتب در گفته‌های نویسنده‌ی اصلی تکرار می‌شود و من در فهم مقصودش گیج و گمراه می‌شوم.

مثلاً یکی از مواردش این است:

To be happy is simply to evaluate ones own life in a positive manner, to

approve of it, or to regard it favourably.

اگر برایتان ساده است فهم‌اش لطفاً به جای اینکه به من بخندید راهنمایی‌ام کنید.

دخول

بالاخره تونستم از این ویندوز لایو رایتر استفاده کنم. ممنون پاسپارتو هستم.

سه‌شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۷

گردآوری، برتری، کوشش‌گری، نوآوری، دین‌نگری

1)‌ این مطالب را که درباره‌ی نوشتن مقالات تحقیقاتی در چند پست نوشتم در یک فایل پی‌دی‌اف گرد آورده‌ام. البته نکات دیگری هم وجود داشت که مایل به نوشتن‌شان بودم اما خوب فکر نمی‌کنم دیگر فرصتی برای تکمیل کردن‌اش پیش بیاید. از اینجا می‌توانید دانلودش کنید.
2)‌آنا اوانکویچ 20 ساله دارد تبدیل می‌شود به تنیس‌باز شماره‌ی یک زنان. در آخرین رده‌بندی خودش را تا رتبه‌ی دوم بالا کشیده و احتمال زیادی هست که در آینده‌ی نزدیک جایگاه ال را از آن خود کند. در مسابقات اخیر فرانسه توانست با شکست سافینا (که شاراپوا را شکست داده بود) به مقام قهرمانی برسد. اینجا به بررسی ویژگی‌های اوانکویچ پرداخته و مواردی را که موجب برتری اوانکویچ شده برشمرده است.
3)‌ دو سه روزی است که تمایل شدیدی به ترجمه‌ی یک مقاله پیدا کرده‌ام که البته هیچ تخصصی در زمینه‌اش ندارم و می‌ترسم با بد ترجمه‌کردن‌اش خراب‌اش کنم. ولی سعیم را می‌کنم.
۴) این مقاله‌ی پایان‌نامه هم روزهای آخرش را سپری می‌کند. احتمالاً با یک صیقل نهایی، راهیِ فرآیند داوری‌اش کنم. دوست دارم،‌ دو مقاله‌ی دیگر در این زمینه را هم تا پایان همین تابستان تمام کنم و با دست پر از آن دست بکشم.
۵)‌ به لطف اکبر داستانپور، که یک دوره درس‌های فلسفه‌ی دین ملکیان را (که فکر می‌کنم خودش هم از طریق محمدی‌زاده گیر آورده بود) برای من آورده، شب‌ها گوش می‌کنم. این هم شده است کار شب‌هایم.

یکشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۷

فکر می‌کنم دُز قر زدنم رفته بالا. چند وقته از زمین و زمون می‌نالم. ولی در ضمن می‌دونم که خودمم هیچ کاری نمی تونم بکنم. تقریباً در همه ی عرصه‌ها دارم از خودم مایوس می‌شم. اما باید دوباره شروع کنم. هر روز میشه این امید رو داشت که بازم میشه همه چی رو عوض کرد. امیدوارم بتونم.
امروز آقای محمدی‌زاده زنگ زد و گفت که قراره یه نفر دیگه به اون وبلاگمون (معنویت-عقلانیت) اضافه بشه.
منم بدون هیچ پرسشی موافقت کردم، البته توضیحاتی در مورد این فرد جدید بهم داد. خودم که هیچ کاری نمی‌کنم، شاید این دوستان بتونن یه سر و سامونی به اون ور بدن.
شاید اینجا از امروز یه کمی تغییر بکنه، شاید. این که حالا چه تغییری می‌خواد بکنه بماند. یعنی اگر کسی بخونه خودش متوجه میشه. حالا...

شنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۷

اوضاع در دانشگاه تربیت‌معلم بحرانی است

اگر کسی در دانشگاه تربیت‌معلم بوده باشد و شرایط آنجا را دیده باشد، می‌داند گزارشاتی که از آنجا این روزها مخابره می‌شود ترسیم کننده‌ی چه اوضاع خطرناکی است.
پردیس کرج دانشگاه تربیت معلم، به دلیل مشکلات رفاهی-صنفی گسترده‌ای که با آن روبه‌رو بوده، در این چند سال بارها و بارها شاهد تحصن‌های کوچک و بزرگ از طرف دانشجویان بوده است. اما برای نخستین بار است که برای تحصن‌هایی که صرفاً به خاطر مسائل و مشکلات صنفی شکل گرفته‌‌اند، احکام محرومیت انضباطی صادر می‌شود. پیش از این البته چند سال پیش برای چند تن از دانشجویان این دانشگاه به جهت فعالیت‌های سیاسی محرومیت انضباطی در نظر گرفته شده بود.

در طول این چند سال، از سال ۷0 تا کنون که دانشگاه تربیت معلم به حصارک منتقل شده است، این بخش از دانشگاه تربیت‌معلم بارها و بارها شاهد تحصن‌های گوناگون، در مورد مسائل مختلف صنفی، اعم از مشکلات گسترده‌ی تجهیزات سرمایشی، تغییر ریاست دانشگاه (در سال 80)، مشکلات تغذیه، مسائل و مشکلات علمی (مثلاً در سال 82)، و مشکلات مختلف دانشگاهی صورت گرفته بود، اما در طول این سال‌ها هیچ‌گاه این تحصن‌ها منجر به بروز مشکلات برای دانشجویان یا درج در پرونده‌ی انضباطی آن‌ها نگردیده بود.
تحصن اخیر دانشجویان دانشگاه تربیت معلم، از پوشش خبری نسبتاً به‌تری در سطح سایت‌ها برخوردار شده است، اما هیچ خبری نمی‌تواند برای افراد ناآشنا، شرایط ویژه‌ای را که در دانشگاه تربیت معلم برقرار است را بیان کند.
اگر کسی یکبار به درمانگاه دانشگاه تربیت معلم مراجعه کرده باشد و ااوضاع و امکانات درمانی آنجا را دیده باشد، خواهد فهمید که جلوگیری از اعزام دانشجویان برای درمان به بیرون از دانشگاه چه معنی‌ای می‌دهد.
چنانچه کسی از نزدیک با رفتار دکتر طاهری‌زاده و کسانی که اینک در مقام ریاست و معاونت دانشگاه قرار گرفته‌اند، روبه رو شده باشد، خواهد فهمید که تحصن در چنین شرایطی و در این زمان خاص چه عواقبی می‌تواند برای متحصنین در بر داشته باشد.
اگر کسی شرایط بی‌آبی و گرمای هوا در روزهای خرداد را دیده باشد، خواهد دانشت که قطع آب حوزه‌ی ریاست که محل تحصن متحصنین است، چه شرایط سختی را به آن‌ها تحمیل می‌کند.

در سال‌های 80 تا 8۴ که من در دانشگاه بوده‌ام، بارها و به دفعات شاهد تحصن‌های گوناگون بوده‌ام. از تحصنی که حدود پانزده نفر در سال 80 انجام دادند (فرد شاخص‌شان عبادی بود) و ریاست دانشگاه برای خواسته‌های آنان ارزش قائل شد، تا تحصن‌های گسترده‌ی چندهزار نفری که یکی از آن‌ها منجر به تعطیلی یکماهه دانشگاه به دلیل مشکلات سرمایشی گردید.
تحصن برای تغییر ریاست دانشگاه، برای تغییر مدیرگروه، برای تغییر برخی مسئولین دیگر، که تعداد زیادی از آن‌ها در نهایت موفقیت‌آمیز بود و انعکاس‌دهنده‌ی نظرات دانشجویان به ریاست دانشگاه.
اما این طرز برخورد با تحصن‌ها و اعتراضات دانشجویی، بی‌سابقه است. عدم پاسخگویی به دانشجویان و ارسال حکم انضباطی برای برخی از آن‌ها، از شیوه‌های مستبدانه‌ای است که تنها در دانشگاه‌هایی مثل صنعتی اصفهان کارگر است و در تاریخ دانشگاه تربیت‌معلم، بی‌سابقه است.
امیدوارم این تحصن هم مثل دیگر تحصن‌ها ختم به خیر شود و مسئولین سرایط دانشجویان را درک کنند. چیزی که در دوره‌های قبلی و در مورد سایر تحصن‌ها بسیار بیش از این در بین مسئولین مشاهده می‌شد.
شرایط بد، برای دانشگاهی که من آن را همیشه موطن اصلی خود احساس می‌کنم، برای من بسیار دردآور است. زمانی بخشی از احساسات و شرایطی را که در دانشگاه تربیت‌معلم درک کردم، نوشته‌ام:
اینجا و اینجا می‌توانید ببینیدشان.

لینک‌های مرتبط:
گزارشی از نه روز تحصن و اعتراض در دانشگاه تربیت معلم / خبرنامه‌ی امیرکبیر
«خواسته‌ی متحصنین تریبت معلم، صنفی است» / رادیو زمانه
گزارشی از حضور چشمگیر دانشجویان دختر در تحصنهای شبانه دانشگاه تربیت معلم
عبدالله مومنی:رویکرد امنیتی به اعتراضات صنفی دانشجویان و بی تدبیری مسوولان موجب تشدید اعتراضات شده است
آخرین اخبار رسیده است از دانشگاه تربیت معلم ( پردیس کرج ) / ادوارنیوز

پنجشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۷

در نظام ما دولت حتا تحمل نزدیک‌ترین افکار را هم ندارد

خبر توقیف خبرگزاری فارس، شاید برخی اصلاح‌طلبان را شاد کند و به قول معروف "دلشان از شنیدن این خبر خنک شود." فارس خبرگزاری‌ای بود که یکی از نزدیک‌ترین رسانه‌ها به دولت نهم محسوب می‌شد و علناً خود را در خدمت اصولگرایان می‌شمرد و کمر به مقابله با اصلاح‌طلبان بسته بود.
اما مسئله‌ی مهم این است که توقیف خبرگزاری فارس، نشان از درجه تحمل دولت نسبت به مخالفین است و در جایی که دولت حتا این ‌ها را هم نتواند تحمل کند، تکلیف‌اش با مخالفین از قبل معلوم است.
چند ماه پیش، با یکی از دوستان، به مناسبتی نزد برادر یکی از اشخاص خیلی بالارتبه‌‌ی نظام رفته بودیم. هدف‌مان این بود که از او بخواهیم برای سخنرانی انتخاباتی به شهرمان بیاید و برای کاندیدایی که بخشی از فعالیت‌های تبلیغاتی‌اش دست ما بود (و در نهایت هم پس از تاییدصلاحیت اولیه ردصلاحیت شد) سخنرانی کند.
او تاریخچه‌ای ذکر کرد از چندین و چند سخنرانی‌اش که مرتباً به تشنج و درگیری کشیده و افرادی از جناح مقابل که مرتباً خواسته‌اند سخنرانی‌هایش را به هم بریزند. حتا مواردی را ذکر کرد که با وجود تمهیدات گسترده‌ی امنیتی باز هم مشکلات فراوانی برای او و یکبار برای کسی که به جای خودش فرستاده، به‌وجود آورده بودند.
به او گفتیم که سعی می‌کنیم تمهیدات امنیتی‌ای را در نظر بگیریم و یا از اشخاص خاص دعوت کنیم. و بعد هم گفتیم که شما هم بالاخره برای همفکران خود باید امادگی مواجهه با خطرات را داشته باشید.
او گفت که اولاً از شما بزرگ‌تر ها هم نمی‌توانند امنیت لازم را فراهم کنند و ثانیاً من ترسی از مواجهه با خطر ندارم، اما فکر می‌کنم اگر دوستان ما این طرز برخورد با من را ببینند، ناامیدی‌شان دو چندان شود. در جایی که برای من که برادر ایشان هستم، امنیت کافی وجود ندارد،بقیه قطعاً احساس امنیت نخواهند کرد.

چهارشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۷

قلب،سمع و بصر

سابقاً شوهرخاله‌ای داشتم که روحانی‌ای بود عارف‌پیشه. در تفسیر شعر حافظ‌، در میان اقوام، به نیکی مشهور بود. از خانواده‌ای بود که همه‌شان به جز یکی که ملحد و کافر از آب در آمد و به جرگه‌ی دین‌اندیشان متجدد پیوست، بقیه در مدرسه‌ی حقانی طلبگی کردند و فکر می‌کنم تا حال هم در همان جا درس می‌دهند.
در سال‌‌هایی که ابتدایی می‌رفتم، تابستان‌ها به کلاس قرآن هم می‌رفتیم. (شاید همین کلاس‌های قرآن هم بود که مقدمه‌ای شد بر این دوره‌ی ا.ل.ح.ا.د) یک روز معلم قرآن سؤالی مطرح کرد برای تحقیق.
زمانی بود که به این آیه رسیده بودیم: "ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه.." پرسید چرا در اینجا که از چشم و گوش و قلب یاد می‌کند، دو تا جمع‌اند و یکی مفرد؟
این سؤال را برای همان شوهر خاله‌ی عارف‌پیشه مطرح کردم و از او کمک خواستم. بعد از مدت‌ها تأمل و این کتاب و آن کتاب دیدن و چیزی نیافتن، (از دانش لَدُن) یک شرح طویلی گفت از اینکه قلب و چشم را خداوند در فلان مرتبه‌ی وجود ساخته و فلان و بهمان و بسیار... که الان هیچ از آن تفاسیر عرفانی‌اش یادم نیست. چیزهایی عجیب و غریب از اینکه شنیدن حسی است در رتبه‌ی ذیل و قلب جایگاه ایمان و چشم جایگاه یقین و غیره و ذلک.
این تأملات را در جلسه‌ی بعد برای معلم‌مان مطرح کردم، به عنوان پاسخ تحقیقی که به ما واگذاشته بود.
خندید و گفت: «خیر، قلب و بصر هر دو اسم هستند و این در حالی است که سمع مصدر است و مصدر هیچگاه در عربی جمع بسته نمی‌شود."

سه‌شنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۷

مهندسی از دیدگاه باهنر / مهندسی از دیدگاه پرسمن

در روزهای آخر مجلس هفتم باهنر بیاناتی‌ در جلسه‌ی جامعه‌ی اسلامی مهندسین داشت و طی آن از اقدامات عجولانه‌ی دولت نهم گله کرده بود. باهنر در میانه‌ی این سخنرانی، یکجا از اداره‌ی مهندسی‌وار کشور انتقاد می‌کند و از اصحاب دولت می‌خواهد که طرز تفکرات خود را از شکل مهندسی کنونی تغییر دهند.

در این میانه او جمله‌ای را در توصیف مهندسی به‌کار می‌گیرد، به این مضمون: «دو سال طول کشيد تا دولت را قانع کنيم که اقتصاد کشور نياز به تئوري دارد و صرفا با ديدگاه مهندسي نمي‌شود کشور را اداره کرد، خاطرنشان کرد: از نظر مهندسي، عبور رشته کوه البرز از سوراخ سوزن ممکن است؛ يعني بايد کوه را پودر کرد و اين پودر را از سوراخ عبور داد، اما بحث اين است که آيا اين کار توجيه اقتصادي دارد يا اصولا مفيد است يا نه»

در این دو سه سال اخیر دو سه واژه در میان اصولگرایان باب یا ورد زبان شده و آن‌ها در توصیف اعمالی که از طرف برخی از همفکران‌شان و یا برخی مخالفین‌شان انجام می‌گیرد، از این دایره‌ی واژگان به کرات استفاده می‌کنند. دو تا از این واژه‌ها که به کرّات از طرف افراد مختلف عمدتاً جناح اصولگرا به کار گرفته می‌شود، مدیریت‌کردن، مهندسی‌کردن است. اساساً مهندسی هم می‌رود که معانی عجیب و غریبی به خودش بگیرد.

مهندسی و مهندسی‌کردن را اگر چه نمی‌توان در یک تعریف فشرده و جامع گنجاند، اما لااقل می‌توان مختصات کلی‌ای را برای آن مشخص ساخت که چارچوب اصلی فعالیت‌هایی که می‌توان آن‌ها را مهندسی نامید را مشخص می‌کند.
برای نمونه پرسمن در کتاب «مهندسی نرم‌افزار: مبتنی بر راهبردی تمرین‌گرا» جایی در همان اوایل کتاب مطالبی می‌آورد در پاسخ به سؤال «مهندسی چیست؟» و برای خودش بررسی می‌کند که آیا اطلاق واژه‌ی مهندسی نرم‌افزار به آنچه در این کتاب توصیف می‌شود می‌تواند از جایگاهی برخوردار باشد و یا کمبود واژه خود او را بر آن داشته که این واژه را برای عنوان کتاب‌اش انتخاب کند؟
او در پاسخ می‌گوید که مهندسی غالباً به سلسله اعمالی گفته می‌شود که در تلاش‌اند، معیار و محک‌هایی برای یک فن مشخص سازند و آن را اندازه‌پذیر و اندازه‌گرا (یا به عبارتی «متریک‌گرا») کنند. مثلاً مهندس ساختمان طراحی‌های‌اش را مبتنی بر مقاومت مصالح می‌سازد و تمام تحلیل‌ها و طراحی‌های مربوط به کار ساخت ساختمان را در یک چارچوب محاسباتی و اندازه‌گرا انجام می‌دهد. یا همین‌طور یک مهندس مکانیک، یا یک مهندس برق.
اما آیا اطلاق این واژه به مهندسینی چون مهندس صنایع، IT، یا نرم‌افزار شایسته است. به نظر می‌رسد که کار این افراد، به مانند مهندسی‌هایی که بالاتر ذکر شد محاسبه‌گرا و اندازه‌گرا نیست؛ پس آیا می‌توان این واژه را برای آن‌ها نیز به کار برد. پاسخ این است که در مورد این فعالیت‌ها نخستین نشانه‌ای که شکل انجام کار آن‌ها را مشابه فعالیت‌های مهندسی می‌کند، همسانی روند پیش‌روی در کار و شیوه‌ی مشترکی است که در حل مسائل پیش می‌گیرند. دومین ویژگی‌ای که آن‌ها را در جرگه‌ی مهندسی وارد می‌کند، معیارها و متریک‌هایی است که برای این فعالیت‌ها تعریف و استفاده می‌شود. مثلاً معیارهایی که میزان پیشرفت کار را مشخص می‌سازد، یا به تخمین تعداد خطاها، هزینه‌ی نگهداری یا تعداد شکست‌ها می‌پردازد.
بنابراین زمانی می‌توان گفت مهندسی کرده‌ایم که در یک مسیر تا حدودی برنامه‌ریزی شده، با اهداف مشخص، تعیین هزینه‌های پروژه‌ی اولیه، و در طی یک فرآیند تحلیل و طراحی و پیاده‌سازی منظم و در چارچوب متریک‌ها و معیارهای مشخص انجام گیرد. مهندسی به خاطر اتکای‌اش به معیارها و متریک‌ها ذاتاً وابسته به تئوری است و مبتنی بر تئوری‌های پایه.

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به‌کجا

یکشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۷

کی‌گارد؟

در میان مناقشات بی‌پایه‌ای که در میان دانش‌پژوهان ایرانی بخش وسیعی را به خود اختصاص می‌دهد، مناقشه بر سر اسامی افراد، جایگاه‌ها و... بخشی اگر نگویم وسیع، لااقل قابل توجه را به خود اختصاص می‌دهد. از قضا تفحص درباره‌ی این مسائل مورد علاقه‌ی من نیز هست، گرچه زیاد پیش می‌اید که مدت‌ها اسمی را به اشتباه چیزی تلفظ می‌کنم و بعد درمی‌یابم که چیز دیگری بوده و بسیاری اوقات این مطلب را با تمسخر دیگران می‌فهمم.
فی‌المثل تا همین چند روزِ پیش «فِرِگه» را «فــُُرگه» می‌خواندم. یا «لِویاتان» را تا مدت‌ها «لُویاتان». در مورد بعضی هنوز هم مطمئن نیستم. مثلاً «لیوتار»، «میشل فوکو»، «فریتیوف شوون»، و در زمینه‌ی خودم مثلاً «کنتوپاز».
در مورد «کرکگ...»، متاله و اگزیستانسیالیست دانمارکی‌، اگر یک مطالعه‌ی کوتاه روی آثار ایرانی داشته باشید، که ماشاء‌الله در این زمینه فراوان‌تر از فراوان‌اند، متوجه وجود تلفظ‌های مختلفی در گزارش‌های ایرانی از اسم او او خواهید شد. مثلاً نویسندگان برخی مقالات نقد و نظر در اواسط کار این مجله آن را «کی‌یرکگور» یا «کی‌یر گگور» می‌نوشتند. طباطبایی در مصاحبه‌ای با نقدونظر تاکید داشت که «کرکگارد» درست است. و ملکیان او را «کرکگور» (اگر اشتباه نکنم) می‌نامید.
دیروز در بخش نظرات یکی از مقالات هزارتوی جدید (هزارتوی قمار) تلفظ جدیدی از نام این متاله و به قول برخی «فیلسوف دانمارکی» یافتم: «کی‌گارد».
به هر حال اسم دانمارکی است و در برآیند آوایی انگلیسی‌ای که توسط یک فارسی‌زبان خوانده شود می‌تواند هر قالبی به خود بگیرد. در هر حال فکر نمی‌کنم، برای من که با تلفظ نخستین کلمه‌ی انگلیسی، انگلیسی‌ندانی‌ام عیان می‌شود، و همه در می‌یابند هیچ‌گاه به‌جد به دنبال یادگیری زبان نبوده‌ام، توجه به تلفظ این اسامی خاص بتواند چاره‌ساز باشد.

درباره‌ی مشکلِ انسداد: راستی در نهایت فهمیدم که عیب از اینترنت اکسپلورر است. اما اینکه این عیب از کجا ناشی می‌شود را هنوز نمی‌دانم. اینترنت اکسپلورر من به تدریج به سمت جایی پیش رفت که امروز به طور مطلق دیگر هیچ صفحه‌ای را نمی‌گشاید. از پاسپارتو که برای رفع این مشکل مرا به استفاده از live writer نشویق کرد ممنون‌ام، اما من هر چه کردم که نتوانستم برای قسمتی از گام‌های ورودیِ این نرم‌افزار واژه‌ی مناسب رابیابم. (در قسمتی که feed id مرا طلب می‌کند به مشکل برخوردم) فعلاً که فایرفاکس بخش عمده‌ای از مشکلات را حل می‌کند.