چهارشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۵

حرفِ منطقی بی در و پیکر

(اگر فرصت ندارید، از خواندن قسمت I صرف نظر کنید. اگر خیلی فرصت ندارید، از بخش II هم می‌شود صرف نظر کرد!)
I سخن که به آنجا رسید لطیف گفت: «زیاد به دانایی فکر نکن. آشفته نباش. از شرایط استقامت، ایستادن بر یک حکم و عدم جسارت بر پرسیدن درباره‌ی آن است. بنابراین اگر کسی استقامت کند، تقدیس کرده و به قول خودت تعبد ورزیده. حتماً می‌دانی که شرط اول فهم، استقامت است و بدون آن هیچ چیزی فهم نمی‌شود. درست است که استقامت، به این خاطر، چیز خوبی نیست، اما چاره‌ای غیر از آن هم وجود ندارد.
خیلی‌ها را می‌بینی که تأکیدی می‌کنند، که در تفکرشان هیچ قسمت ناپرسایی وجود ندارد. همیشه دیده‌ای که توابع بازگشتی، که در آن‌ها مرتباً مسئله به مسائل کوچک و کوچک‌تری تقسیم می‌شوند، نیاز به شرطی ‌پایانی دارند، که تعیین‌کننده‌ی کوچک‌ترین قسمت‌هاست. به هر حال این کوچک‌ترین قسمت‌ها باید وجود داشته باشندع تا تابع کار کند. بنابراین فرض پرسایی مطلق در اندیشه، یا عدم تعبد کامل، بیانگر هیچ چیز خاصی نیست. چون به هر حال، پذیرفتن یا عدم پذیرفتن، خالی از فرض‌های اولیه نیست. و به دلیل فاصله‌ی ذهن ما با واقعیت (در صورت وجود چیزی به نام واقعیت)، هرگز نمی‌توان درستی این فرض‌ها را قطعی پنداشت.
بنابر آنچه گفتم، عدم تعبد را نمی‌توان به عنوان نشانه‌ای برای درست‌اندیشیدن دانست. مگر اینکه مفهوم تعبد را تغییر دهیم و بگوییم، پیش‌فرض‌های اولیه‌ی توافقی را، درست حساب می‌کنیم و بدین سان، درستی را به توافق حواله بدهیم. کاری که در خیلی موارد دیگر هم می‌کنیم.
به همین دلیل است که می‌گویم دروازه‌های منطق ارسطوئی تنها افسونی از حقیقت‌اند و هیچ تفاوت خاصی با منطق‌های دیگر ندارند. جالب است که من این نتیجه را از درون خود این منطق می‌گیرم و نادرستی خودش را با الگوهای خود آن نشان می‌دهم. این امر به روشنی، نادرستی دستگاه را نشان می‌دهد.»

II
گفتم: «لطیف! این حرف‌هایی که می‌زنی، از خودت می‌گویی یا منطق‌دان‌ها نیز، به این امر معتقدند؟»
گفت: «تو چیکار داری. مهم استدلال من است، که صحیح و عقلانی است.»
گفتم: «برای من مهم است.»
گفت: «تو فرض کن از خودم گفته‌ام. چه فرقی می‌کند؟»
گفتم: «چیزی هم از نظریه‌هایی که درباره‌ی منطق ارائه شده و پاسخ‌های مخالفان‌شان خوانده‌ای؟»
گفت: «نه.»
گفتم: «خاک بر سر من. و خاک بر سر تو. یعنی نیم ساعت است که سر کارم؟»
گفت: «مگر چیز غیر منطقی‌ای در حرف‌های من وجود دارد؟»گفتم: «عقلانی بودن (پذیرفتنی بودن) ِ حرف یکی از شرایط درست بودن آن هست، اما اندیشه تکاملی است. نخستین نشانه‌ی منطقی بودن و درستی آن، این است که در پیوند با گذشته‌ی بستری باشد که در آن بیان می‌شود. و با توجه به سیر تغییر و تحولات آن بستر و با ملاحظات مختلف درباره‌ی آن مطرح شود. و گر نه، حرف‌های منطقی، بی در و پیکر، فراوان می‌شود گفت.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر