چهارشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۵

فی الحضرات

نقل است که عارفی بر کوهی فرو شد و به حکم جدالی، بدان حال، از ناسوت به در آمد و بر ملکوت شد و بدان مقام، سالار مغنیّان نکو می‌نواخت و خشم فرو می‌خورد؛ و امّا بسیاری باز می‌بود، چنانکه آفتاب‌پرست را همچنان از دست خفاشان ملال و تألّم بود. پس به جبروت شد و خویش را در بحر غرقه ساخت و از این غرقگی لاهوت پدیدار گشت و مطلقی، که پندارش طلوع کرد و سکوتی که یافت شد. پس به هاهوت شد و در آنجا این سخن شنید: «علما فرزندان قبرهای خویش‌اند و عرفا فرزندان قلب‌های خویش، حال آنکه اباعبدالله قلب‌اش نور پروردگار اوست.» این سخن گرامی، نوشته نگاه داشت و بر آن اندکی نیفزود.

۹ نظر:

  1. هاااا! خو ای که گفتی یعنی چه؟ در ضمن آقا چه می‌کنه این کامنت‌دونی ِ تو، کفم برید. :)))

    پاسخحذف
  2. آقا ما مخلص!در باب سنگینی احتمالن مشکل از دیال‌آپ فکسنی‌ی ما بوده، در باب پر شدن هم پیشنهاد می‌کنم به یکی از این پست‌های اخیر مجید خان زهری، که آخر تیترش نوشته بود "به جان شما!" رجوع فرموده ما را هم دعا بفرمائید. توفیقات زیاده از حد باد..."

    پاسخحذف
  3. میثم جان!
    مدت‌هاست می‌خواهم این کامنت‌دونی رو عوض کنم و یک کامنت‌دونی سانتی‌منتال خوش‌دست بگذارم، که مخاطبین به راحتی کامنت بگذارند و بر سر ما منت.
    باید یک نفر کار بلد را پیدا کنم. خودت نمی‌دانی قالب کامنت را کجا باید گذاشت؟
    در مورد این نوشته هم حضرات است دیگر، تفسیری از حضرات. یک تفسیر هم مثلاً چیزی است که شووان می‌گوید، با شرح و تفصیل. مجله‌ی آفتاب در سه شماره ترجمه‌اش را آورده، از محمود بینا مطلق.

    پاسخحذف
  4. ا.ا عزیز!
    ما بیش‌تر مخلص. این پر کردن ... شما واقعاً هنرمندانه بود. بسیار خنده شد.
    سکرات اصولاً بسیار چیزهای خوبی هستند. تنها چیزهایی که در پایان جهان باقی خواهند ماند! باز چرت و پرت شد؟ نه؟
    به هر حال مستان برای خود عالمی دارند و مجانین نیز. و چه این دو حال به هم شبیه‌اند. مال من دومی بود البته؛ آره فکر می‌کنم دومی بوده، ولی زیاد هم فرقی نداره.

    مخلص‌ایم

    پاسخحذف
  5. میثم عزیز!
    گفتم یک‌کمکی دیگر نیمچه توضیحاتی بدهم، شاید چیزی بشود.
    سالار مغنیان را احتمالاً می‌شناسید، صاحب مزامیر است.
    داستان آفتاب‌پرست و خفاشان هم از آن سهروردی است، گرچه آنجا آفتاب‌پرست به ظاهر ملول نبوده است. من کتابی از سهروردی نخوانده‌ام، این را جایی شنیده‌ام. پیش از آنکه در حکمای مسلمان دوباره بشنوم‌اش و بفهمم که از سهروردی است.
    زیاده از حد جدی نگیرید البته:)
    مخلص‌ایم

    پاسخحذف
  6. آقا در باب ِ کامنت‌دونی یک پیشنهاد این است که هالوسکن رو وبلاگت نصب کنی. کاری که خیلی های می‌کنن. قالبش رو هم به راحتی می‌تونی فارسی کنی و راحت هم هستش. یه بخش هم داره که خودکار خودش رو روی بلاگر نصب میکنه. من یه بار این کار رو کردم، اما به نظرم فقط دو تا بدی داره، یکی اینکه اگه کامنت برات بیاد واست میل نمی‌کنه (این جز خدماتِ پولی‌شونه) ، دیگه اینکه کامنت رو به ادامه‌ی پست اضافه نمی‌کنه. ولی به لحاظ سانتی‌مانتالیسم ردیفه آقا.
    در ضمن بابت توضیحات هم ممنون.
    ارادت

    پاسخحذف
  7. یعنی هیچ راهی نیست که، هم بشه کامنت‌ها زیر نوشته بیاد و هم قلب ردیفی داشته باشه، که باهاش بشه راحت کار کرد و باصطلاح یوزر فرندلی باشه؟ مثل سیبستان و این‌ها مثلاً؟

    پاسخحذف
  8. آ دادا، این طبع شوما اهالی با صفای دیار ِ نقش جهان ما رو که حسابی از راه به در کرده. هم خر و می‌خَید هم خرما رو ها. آ چیز مجانی به این راحتی‌ها حال به آدم نیمی‌ده‌س. :D
    خیلی مخلصیم

    پاسخحذف
  9. میثم جان!
    درست‌اش این است: «هم خدا را می‌خواهد و هم خرما را».
    همون هالواسکن چه طوریه؟

    ما بیش‌تر

    پاسخحذف