مرتضا میگفت که، "هندیها برای هر قسمت از شبانهروز، یک دستگاه موسیقی خاص دارند"، و این خیلی خوب است. فکر میکنم، این را از قول کلهر میگفت، یا کس دیگری، چهمیدانم؟
به هر حال، اصل مطلبش این بود، که آدمیزاد در هر شبانهروز یک سیر از برون به درون را طیمیکند. یعنی صبح که ما از خواب بیدار میشویم در برونیترین حالت خود قرارداریم و همینطور هر چه در طول روز پیشمیرویم، مدام بیشتر به درون خود مایلمیشویم. تا اینکه آن آواخر شب به درونیترین حالات خودمان میرسیم. منظور از اینکه به حالات درونیمیرسیم این است که بیشتر از هرچیز به خودمان فکرمیکنیم، به چیزهای درونیمان، به آن دسته از افکارمان که انفسیترند. البته این نه یک اصل همیشگی است و نه همگانی. بیشتر یک تجربهی حسی است.
هندیها با توجه به این مسئله برای صبح دستگاههای موسیقی برونگرا دارند و برای شب دستگاههای درونگرا. اگر بخواهیم برای موسیقی سنتی ایرانی هم یک همچوچیزی پیشنهاد کنیم، پیشنهاد منِ مبتدی این است:
صبح "چهارگاه"، بدینخاطر که حالوهوای حماسی دارد؛ سرزنده و شادیآفرین است و با حالات صبحگاهان آدمی خیلی جور است.
عصر "شور" و آوازهای مربوط به آن. خصوصا "آواز افشاری"، که خیلی برای دمدمههای مغرب، مناسب است.
و بالاخره شب را با "نوا" طی کردن خوشاست.
البته این توصیه، نه مبنای تئوریک دارد و نه از هیچ تحقیقی سربرآورده. همانطور که گفتم، پیشنهاد یک فرد مبتدی است، که البته لحظات زندگیاش، خیلی با موسیقی سنتی عجین شدهاست. برای چهار دستگاه دیگر، تا حالا زیاد فکرنکردهام. به نظرم سهگاه و راستپنجگاه، برای طرف صبح خوباند و همایون و ماهور برای طرف عصر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر