این نوشته را امروز برای مسعود برجیان فرستادم، اول قصد داشتم که آنرا توی وبلاگبگذارم، اما فکرکردم، شاید اینجا جای مناسبی برای گفتن این حرفها نباشد. امشب که با من تماسگرفت، متقاعدم کرد که وبلاگ اتفاقا جای خوبی برای نقدهایی از این دست است و اصلا خودش مرا ترغیبکرد، که آن را در وبلاگ بگذارم. این همان نامهای است که برای او فرستاده بودم. (البته با کمی اصلاح و ویرایش)
مسعود عزیز!
به نظر من برگزاری مسابقه دویچهوله از اساس کار اشتباهی بوده، زیرا هر گونه داوریای از این دست، تحکم یک طرز تفکر است بر یک انتخاب. شيوهی اعتراض پارسا، شیوهای است نهچندان نکو و از آنهم بدتر. اما شیوهی اعتراض تو هم به پارسا، شیوهای پسندیده نیست.
معیار گزینش پارسا بسیار غلط است. چرا؟
اگر بنا به فسفر سوزاندن باشد؛ از نظر من، خیلیها هستند که این طرف و آن طرف وبلاگ با تمرکز فراوان و تفکر بسیار مینویسند، نوشتههاشان را بازخوانیمیکنند و با عشق آنها را میپرورانند و بعضا، خیلی کم هم مورد توجه قرارمیگیرند. مثالهایش فراوان است.
یکی دو نمونهاش را میگویم: مثلا دکتر کاشی، مهدی کاظمی، پیام یزدانجو، خسرو ناقد و بسیاری دیگر.
همهی اینها وسواس فراوانی در نوشتن و ویرایش نوشتهها، به خرج میدهند؛ اما همه و همه به قول تو "از لیست او به بیرون پرتابشدهاند."
در این میان تصور ما، از میزان فکر صرفشده برای یک نوشته، بیش از هر چیز، بستگی زیادی به موضوع، شکلنوشتار و صورت ظاهری آن پیدامیکند، که در نتیجه، ذهن ما را از یک تحلیل صحیح، بازمیدارد. سن فرد، عرصهی فکری او و .. . (که در این قضاوت تاثیر زیادی دارند) در موارد بسیاری، از دید ما پنهاناند.
اینجا، توجهها بسته به درجهی اشتهار فرد (هم بیرون و هم درون بلاگستان)، متغیر است. نمیگویم نباید اینچنین باشد، که توجه در هر جامعهای به همین صورت است و با خود میزانی از عدالت را نیز به همراه دارد و بنا به برخی اقوال، میزان توجه در بلاگستان تاحدودی عادلانهتر از دنیای واقعی است. اما توجهداشتهباش که این خصوصیات چقدر در تفاوت برداشتها از معیاری که پارسا به دست میدهد، مؤثر است.
این شکلی که پارسا برای گزینش ارائه میدهد، خیلیخیلی اشتباهاست. "وبلاگهاى وزين آدمهاى اهل انديشه که براى هر پستشان وقت مىگذارند و فسفر مىسوزانند و ايدهاى نو دارند و طرحى مى ريزند و اتودى مىزنند و با دقت و وسواس کلمات را بالا و پايين مىکنند."
اصولا چگونه میتوان فهمید که برای یک نوشته، میزان فسفر سوخته، چقدر است؟
چرا داستانکهای "برجشادی"، از قسم فسفرهای سوخته و ایدههای نو، نباید به حساب آید؟
اما به معیار هنوزآبادی در تاییدیهاش بر انتخاب زننوشت بنگر:
او نوشتههای زننوشت را از همه وبلاگیتر میداند. معیارش سرعت بهروزشوندگی، درگیری با محیط پیرامون، ادب نویسندگی و درجهی جدیت یک وبلاگ است. که بهجز اولی (که آنهم بسیار مبهم است)، همگی معیارهایی است، کیفی و لاجرم انفسی و پرسشناپذیر.
حال توجه کن؛ در نقدی که رضا به "ما ایرانیم" مینویسد، او هم ناخواسته معیاری ارائهمیدهد، یا حداقل معیار داریوشمحمدپور را تایید میکند. اینکه بازدید روزانهی یک وبلاگ، باید بیش از پنجاه بازدید در روز باشد. این یکی معیاری کاملا کمی است، اما با معیارهایی از این دست، فیالمثل وبلاگهای حسندرویشپور و حسن جعفری از دایرهی گزینش بیرونمیافتند.
حرف من در پایان این است:
اصولا انتخاب کردن در میان وبلاگها کاری ناپسند است. البته گزینش و انتخابی را میگویم که بدین صورت بخواهد باشد. (که مثل انتخاب انسان نمونه در یک جامعه است.) چه در هر انتخابی ملاک و معیاری هست و با قراردادن هر معیار و محک، عدهای ناخواسته از این چرخ بیرون میافتند.
خصوصا تاکید دارم، که معیار پارسا، بسیار معیار بدی است. چون یک معیار کیفی است. آنهم از نوع معیارهایی، که در آن قدرت زبان و فکر در بوتهی محک قرار میگیرند. که خودت میدانی، پیچیدگیهای این عرصه که محل توجه فراوان تحلیلگران فلسفه است، آنقدر هست، که جرات قدمگذاشتن در آن را، از آدم نیکاندیش بگیرد.
انتخاب دویچهوله بد است، اما از آن بدتر، شیوهی اعتراض امثال پارسا و رضا به این انتخاب است. چه آنها هریک با رد معیاری که لحاظ شده، (که از قرار معلوم همسویی، با همان جریان معروفی است؛ که سعی دارد، به نشر این فکر، که عموم وبلاگها سیاسی از نوع مشارکتی مخالف با حکومت هستند، دامن بزند.) خود در برابر آن به تعریف معیاری دیگر میپردازند، که از نظر آنها لازمهی وبلاگیتر بودن است.
به نظرمن معیار داوری افراد برای خودشان بسیار محترم است. آنها هستند که از نتیجهی داوری خویش بهرهمیگیرند و منتخبی را برای خواندن روزانه، گرد میآورند. و تبعا برای زیستن در این شهر، به این داوری نیز نیاز دارند. داوریهاشان نخست در لینکدوستانشان پدیدار است.
اما در نقد این انتخاب دویچهوله، نخست چیزی که باید ناقد به وسواس آن را لحاظ کند، آن است که هیچ معیاری را به جای محک معهود، معرفی و ترویج ننماید. چیزی که به نظرمن از چشم هر سه ناقد ( پرستو دوکوهی، رضا شکر اللهی و پارسا صائبی) دورماندهاست. و نیز از چشم مادح انتخاب، آقای سیدآبادی.
و اما چرا به اعتراض تو، معترضام. از آنکه، در داوری بدان قسمی که پارسا کرده، نمیتوانی بگویی، "که چرا من جایی ندارم؟" و بدین لحاظ به او معترض شوی. بله اگر معیار یک معیار کمّی بود، مثلا تعداد بازدیدکنندهی روزانه. یا تعداد نوشتهها در هفته، یا تعداد لینکها به وبلاگ، میشد گفت که کسی جا افتادهاست و یا به بیرون پرتابشدهاست. اما وقتی معیار میزان وسواس در نوشتنشد، دیگر نظر من و تو، زمین تا آسمان با هم فرق میکند. مثلا همانهایی که آن بالا از نظر من، فسفرسوزانهای بلاگستان بودند، ممکن است از نظر دیگری، سرسرینویس و غیره و ذلک، قلمدادگردند.
فی المثل، من از اشتباهات نحوی و املایی یک نوشتهی وبلاگی به راحتی میگذرم و آن را جزو عناصر تعیینکنندهی میزان وسواس وبلاگ نویس نمیشمارم. و مثلا، نوشتهی آخر ملکوت (دومین نوشتهی او در نقد اجراهای جدید شجریان و گروه همراهش) که در دوسهجا، اشکال املایی و نحوی دارد، برای من نوشتهای "بهوسواسپروردهشده"، به حساب میآید؛ در حالی که یحتمل، از نظر بسیاری از دوستان، اینگونه نیست.
گفتی ز خاک بیشتر اند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه، که از خاک کمتر ایم
با آرزوی سلامت و توفیق، دوستار تو، محسن مؤمنی.
منُ مهربون نگاکن ، تا نلرزه دلُ دستم ! اسم تازهمُ صدا کن ، تو بگو که من کی هستم ! منُ مهربون نگاکن ، تا نيفتم از سرودن ! بهترين فصل کتابه ، صفحههای با تو بودن ! کی به جز من مثه سايه ، پابهپاس با غم چشمات ؟ اون کيه که غصه داره ، برای شبنم چشمات ؟ اون کيه که حتا تو خواب ، تو هميشه روبروشی ؟ اون اسير جادههاسُ ، تو جوابِ جستجوشی ! دوباره منُ نگاکن ، با يه لبخندِ صميمی ! مثل وقتِ سبز ديدار ، پای اون سَرو قديمی ! تو همون کوچهی بُنبست ، که گذرگاهِ غزل شد ! اونجا که اسم منُ تو ، مثل يه ضربالمثل شُد ! کی به جز من مثه سايه ، پابهپاس با غم چشمات ؟ اون کيه که غصه داره ، برای شبنم چشمات ؟ اون کيه که حتا تو خواب ، تو هميشه روبروشی ؟ اون اسير جادههاسُ ، تو جوابِ جستجوشی !
پاسخحذفتا شاید کسی اینجا پیداشود که به این پرسش پاسخدهد:
پاسخحذف"آیا همهی اندیشهها آنگونه که در این برنامه برآن تاکیدشد، آرمانخواه هستند و از این حیث نمیتوان هیچ تمایزی میان روشنفکران ِ (به قول جهانبگلو)، ایدئولوِژیک (نسلسوم) و گفتوگوگرا (نسل چهارم)ی ایران نهاد؟ آیا آرمانخواهی هردوگروه از یک جنس است؟"
محسن گرامی به گمان من با طرح پرسش از منظر «آرمان خواهي» به پاسخ مورد نظر نخواهيم رسيد. چرا که هر آرمانی به نوعی خير، سعادت، بهروزی، و...بشر را (که خود به نوعی تابعی از زمان هم هستند) مد نظر و یا ادعا دارد. اما آن چه در اين ميان می تواند مبنای مقايسه قرار گيرد، روشی است که برای تعريف و مشخص کردن اهداف، راه های رسيدن به آنها، و کنترل و تصحيح خطا های ممکن ارائه می دهند! بنابرين به نظر من تفاوت زیادی بین نسل سوم و نسل چهارم به لحاظ «آرماني» وچود ندارد. اما نسل سومی قربانی و نسل های پيشين قربانی می توانند اميدکی به راه نسل چهارم داشته باشند تا شاید این ملت را از اين مخمصه دور باطل رهایی بخشد. تاریخ و حال و روز بعضی ملت ها دیگر شاهد بر این اميد است!
محسن اينکه نوشتی
پاسخحذفخیلیها هستند که این طرف و آن طرف وبلاگ با تمرکز فراوان و تفکر بسیار مینویسند، نوشتههاشان را بازخوانیمیکنند و با عشق آنها را میپرورانند و بعضا، خیلی کم هم مورد توجه قرارمیگیرند. مثالهایش فراوان است.یکی دو نمونهاش را میگویم: مثلا دکتر کاشی، مهدی کاظمی، پیام یزدانجو، خسرو ناقد و بسیاری دیگر.
همهی اینها وسواس فراوانی در نوشتن و ویرایش نوشتهها، به خرج میدهند؛ اما همه و همه به قول تو "از لیست او به بیرون پرتابشدهاند." يه اشکال داره. بنظرم
آقای خسرو ناقد باين جمع نميخوره! چون نوشته هايی که توی سايتش هست تقريبن نود و نه درصدش قبلش توی مطبوعات و نشريه ها چاپ شده و نميشه بهش گفت وبلاگ. اصلن امکان کامنت نوشتن هم نداره.
سلام محسن عزیز
پاسخحذفمرامی بخشی که پس ازمدتهابرایت کامنت می گذارم.البته کاردویچه وله دربرگزاری این مسابقه قابل تقدیراست.درباره هرچیزی که درآن رقابت وجودداره همیشه حرف وحدیث هست.مهم این است که وبلاگهای ماروزبه روزپررونق تروخواندنی ترشود.نتیجه این مسابقه هازیادمهم نیست.همه می دانندکه مطالب خواندنی ترهم وجودداره که دروبلاگهایی است که انتخاب نشدن.کاری کنیم که ازاین مسابقات بیشتربشه ووبلاگهای فارسی راتخصصی ترموردبرسی قراربده
سخن شما را قبول ندارم . ارزیابی بر اساس معیارهای کیفی ناممکن نیست ( به نوبل ادبی نگاه کنید ) اما یک مسئله وجود دارد . در قضاوت بر اساس معیارهای کیفی وزن قاضی مهم است .در واقع اتکای قضاوت به قاضی است .قاضی باید انقدر وجهه داشته باشد که قضاوتش به حساب بیاید . این وجهه می تواند سیاسی یا فلسفی یا ادبی باشد . قضاوت او هم در همان مقوله ارزیابی خواهد شد .بنابراین هر وبلاگ نویسی حق دارد در این فضا برترینهای خودش را ( با معیارهای کیفی ) معرفی کند و جدی گرفته شدن گزینش اش بستگی به وزن او و نوشته هایش دارد .
پاسخحذفدوستان بزرگوار!
پاسخحذفمنتقدين گرامي
مي بخشيد از اين كه اين قدر دير پاسخ به نظرات شما را در دستور كار قرار مي دهم.
اما در مورد آن چه شما عزيزان گفته ايد.
آرش عزيز!
من با آن چه شما مي گوييد موافم. به نظر خودم حرف زيبا كلام و اشتريان حرف درستي است. اما مخالفين اين نظر كه در دهه ي هفتاد مدت ها با استفاده از اين نظريه انديشه هاي شريعتي و مطهري و آل احمد را محكوم مي كردند نيز لابد براي آن نظر خود استدلالي دارند. بايد ديد كه نظر آن ها چيست. بعد به بحث و گفت و گو نشست. به نظر من هم طرح بحث از اين منظر تنها ابهامات را خواهد افزود ولي براي خودم جالب بود كه عده اي هستند كه مخالف ايدئولوژيك خوانده شدن سخنان شريعتي و مطهري باشند و با آن به مخالفت برخيزند.
صنم عزيز!
من در همان نوشته اي كه آورده ايد گفته ام كه "بعضا" مورد بي توجهي قرار مي گيرند؛ من هم مي دانم كه خيلي از نوشته هاي آقاي ناقد مورد توجه است و شايد از اين نظر با آن سه ديگر تفاوت كند ولي منورم پرباري نوشته ها از ديدگاه خودم بود كه با نظر خيلي هاي ديگر متفاوت است.
ايلياي عزيز
از لطف شما متشكرم.
من مدت هاست كه وبلاگ تان را مي خوانم و بهره مند مي شوم ولي به دلايلي اصلا رسم كامنت گذاري را براي خودم محدود كرده ام. البته بايد ببخشيد و به خاطر اين كه اين كامنت نگذاشتن تنبلي به حساب مي آيد عذرخواهي مي كنم.
در مورد اينكه گفته ايد مهم اين است كه وبلاگ هاي ما پر رونق تر شود. من برگزاري مسابقات اين چنيني را در جهت رونق گرفتن وبلاگ ها نمي بينم. يا حداقل در جهت درست رونق گرفتن نمي بينم. دلايل فراواني دارم اما ذكر كردنش و توضيحش كمي مشكل است.
وبالاخره مكابيز عزيز!
براي گفته ي شما فكر مي كنم يك كامنت جداگانه بايد بنويسم.
مكابيز عزيز!
پاسخحذففرموده ايد كه در قضاوت بر اساس معيارهاي كيفي وزن قاضي يا قضات مهم است. دقيقا به همين خاطر است كه من مي گويم معيارهاي كمي در قضاوت هاي آفاقي با ارزش ترند, چون مقبوليت عام دارند.
من هيچ جاي نوشته ام نگفته ام كه قضاوت بر اساس معيارهاي كيفي ناممكن است. قطعا وجود دارد و بعضي اوقات تنها چاره ي كار همين معيارهاي كيفي است و اتفاقا گاهي با وجود معيارهاي كمي به دلايلي معيارهاي كيفي مناسبتي بيشتري دارند و به اصطلاح به درد بخور ترند.
من كاملا با اين عقيده كه هر وبلاگ نويسي حق دارد قضاوت ود را در مورد وبلاگ ها داشته باشد موافقم.
اما معتقدم اين داوري يك داوري انفسي است متعلق به عرصه هاي انفسي . متعلف به جايي كه خودت سردبير خود هستي. كسي هيچ ايرادي به شما نمي گيرد زماني كه با سليقه ي خود بخواهيد مبلمان خانه ي خود را تعيين كنيد. اما اگر بنا شد بهترين نوع مبلمان مشخص شود ؛ ديگر سليقه ي شما به تنهايي و فقط بر اين پايه كه شما هم مبلماني داريد شيك قابل پذيرش نيست.
در ضمن اساسا بحث وبلاگ ها ؛ و ذات وبلاگ شهر و تفاوت هاي ان با يك رسانه, يك هنر و... تفاوت هايي را در چگونگي تعيين معيار و اساسا درستي تعيين معيار پديد مي آورد. كه اين ها در اين جا مورد بررسي است.
با تشكر و پوزش فراوان به خاطر تاخير
ممنون از پاسخ شما...فقط یک نکته اضافه کنم ...از نظر من داوری شخصی درباب مقولات عمومی یک چیزی فراتر از سلیقه ی قاضی است . یعنی مثلا وقتی ژید جلد اول در جستجوی پروست را فاقد ارزش می نامد نمی تواند به اینکه سلیقه اش را بیان کرده دلخوش باشد ...در اینگونه داروی ها ( هر چند به تعبیر شما داوری انفسی باشد ) نمایی از قاضی معرفی می شود که روی وزن خودش هم اثر می گذارد . در واقع وزن قاضی روی جدی گرفته شدن قضاوت اش تاثیر می گذارد و اعتبار قضاوت ها ( به مرور زمان ) روی اعتبار خود قاضی ...یک پارادوکس ظریفی دراینجا ( قضوت با معیار کیفی ) وجود دارد . من قضاوت می کنم و اعتبار قضاوتم به خودم است اما در عین حال به مرور زمان از قضاوتهایم اعتبار می گیرم . بنابراین معتقدم وقتی جناب پارسا درباره ی وبلاگهای این محیط قضاوت می کند هم از اعتبار نوشته های خودش به این قضاوت جدیت و اهمیت می بخشد . هم با در نظر گرفتن مجموعه ای از قضاوتهای او چهره ای از او در ذهن ما ترسیم می شود ...این چیزی است که من اسمش را می گذارم دیالکتیک قضاوت .
پاسخحذفبخاطر همین دیالکتیم است که من معتقدم قضاوتهای کیفی معرفت ساز هستند .
مکابیز عزیز!
پاسخحذفدقیقا این چیزی که می فرمایید برقرار است. همیشه این داوری ها از دو جهت معرفت ساز هستند. این قضاوت هم لازم است و اجتناب ناپذیر.
اما از این جهت که انفسی(subjective) است, چیزی نیست که بتوان آن را ملزوم شمرد و مبنا قرارداد. در ضمن اعتراض هم نمی توان به آن کرد.
با تشکر فراوان از شما دوست گرامی