هفتهشتده سال پیش، نوبت نوشتن انشای "تابستان خود را چگونه گذراندهاید؟" به پسردائی من رسیده بود و او برای شروع کار با مشکل بزرگی مواجه بود. چگونه همهی وقایعی را که در تابستان بر او گذشته بود، روی کاغذ بیاورد؟ او برای راهنمایی گرفتن دربارهی چگونگی انجام کار، پیشِ معلمشان رفته بود. معلم هم در مورد کارهای تابستان او پرسیده بوده که قسمت بزرگی از آن، برای پسر داییِ من به مسافرت گذشته بود. بنابراین معلم به او توصیه کرده بود که بنویسد: "کجاها رفته و چه دیده است."
پسرداییِ من انشای خود را برای من خواند. چیزی در این مایهها بود:
...
به قم رفتیم، حرم حضرت معصومه را دیدیم.
به حرم رفتیم، زائران را دیدیم.
به بازار رفتیم، مردم را دیدیم.
در جادههای بین راه، گندمزار ها را دیدیم.
...
به شیراز رفتیم، تختجمشید را دیدیم.
به اصفهان رفتیم، میدان امام را دیدیم.
به شمال رفتیم، جنگل های سرسبز را دیدیم.
به بندر انزلی رفتیم، دریای خزر را دیدیم.
...
کل انشای او در چنین فرمی ساخته شده بود و به جز معدود دفعاتی، هرگز از این قالب عدول نکرده بود. در پایان انشایاش امضای معلم را به من نشان داد و نوشتهاش را: "خوب بود از کلمات رفتیم و دیدیم کمتر استفاده میکردید." و پسرداییام به من میگفت: "ببین این معلم اینقدر … است که حتا خودش هم حرف خودش را قبول ندارد."
به هر حال خیلی از قوانین نیز اینطور هستند. عمل دقیق به آنها فاجعهبار است. مجری یک قانون باید خوب بفهمد با چه چیزی سروکار دارد و نانوشتههای قانون را به تجربه یاد بگیرد. اما بسیار بهتر است که این نانوشتهها اندکاندک نوشته شوند و به قانون اضافه.
بسیاری اوقات کاری که انجاماش به نظر سخت و یا مأیوسکننده میآید و آدم از فکر کردن به انجام آن خسته و دلگیر میشود، با بهکارگرفتن تجربیات مکتوبِ دیگران، و دیدن نتایج این تجربیات در عمل، آسان و جذاب میشود. مثالاش استفاده از پروسههایی است که برای بسیاری کارها دیگران پیشنهاد کردهاند. مثل پروسهی ظرفشوییِ پویان (لینک خود مطلب را خودتان بیابید.) که در کنار مباحث اخلاقیِ این زمینه، توضیحاتی در مورد پروسهاش هم داده بود و آموختن هر دوی آنها برای من خیلی مفید بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر