چهارشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۵

تایپ‌یست



یکی از استادهای‌مان می‌گفت که از تایپ‌یستِ کتابِ خود پرسیده، که تحصیلات دانشگاهی هم دارد و بعد فهمیده که تایپ‌یست‌اش، فارغ‌التحصیل مهندسی برق از دانشگاه امیرکبیر است. چند روزی است، به این فکر می‌کنم که بسیاری از کارهایی که ما دون شأن خود حساب می‌کنیم، یا به عبارتی وقت خود را ارزشمندتر از آن می‌دانیم که به آن بپردازیم، در واقع آنقدرها هم بد نیستند.
شش‌هفت ماه پیش خانه‌ی پسرخاله‌جانمان رفتیم و در آنجا چند فقره‌ای مقاله و ترجمه از او دیدیم که در گوشه‌ای خاک می‌خورد. پسرخاله‌جانمان لیسانس مترجمی دارد و فوق‌لیسانس "ادیان و عرفان تطبیقی". بیش‌تر این مقالات هم ترجمه‌هایی درباره‌ی "عرفان"، "تجربه‌ی عرفانی" یا "مقولاتی مثل "بنیادگرایی"، "عشق" و... در ادیان مختلف بود، که احتمالاً می‌دانید چقدر مورد علاقه‌ی من است. من خیلی ناراحت شدم از اینکه این مقالات در آنجا خاک می‌خورد و به همین دلیل آن‌ها را به خانه‌ی خودمان آوردم.
یکی از این مقالات را تایپ کرده‌ام. ترجمه‌ی "تاریخ اندیشه‌ی عرفانی" از دائرة‌المعارف فلسفه‌ی راتلج. ضمن تایپ البته تطبیق هم می‌دادم و یکی‌دو جا اشکالات کوچکی در ترجمه را اصلاح کردم. به قول این همسایه‌ی وبلاگی‌مان الان که به خودم نگاه می‌کنم، می‌بینم چیزی از من کم نشده است، ضمن اینکه حین تایپ کردن، دقتی خاص به آن داشته‌‌ام. دقتی که تنها در خواندن "قرآن" یا "کتاب مقدس" می‌توانم داشته باشم. بعد از اتمام تایپ البته دادیم به این سید بزرگوار که شاید در روزنامه‌شان بچاپندش؛ امّا گفتند نمی‌شود، چون خیلی حجیم است. راست هم می‌گفتند و باید پیش از پیشنهاد، من این امر را در نظر می‌گرفتم. حال و حوصله‌ی این که به جای دیگری بدهم هم نداشتم. کسی که علاقه‌مند باشد می‌تواند از اینجا دانلودش کند.

۱۰ نظر:

  1. سلام، آقای مومنی می توانستید برای بلاگ نیوز بفرستید یا خودتان به آن لینک بدهید. دستکم خوانندگان بلاگ نیوز بیشتر از آن سید است

    پاسخحذف
  2. اسد عزیز سلام
    ولا تمایل مترجم بر این بود که در روزنامه یا مجله مطلب‌اش چاپ بشود و به همین دلیل هم به سید هنوز مراجعه کردیم که دستی در روزنامه دارد و قبلاً از من خواسته بود در زمینه‌ی اندیشه‌ی دینی اگر مطلبی نوشتم برای‌اش بفرستم، برای روزنامه‌ی اعتماد ملی.
    و الا در وبلاگ که لینک داده‌ام. همین پایین مطلب لینک به این مقاله وجود دارد.
    از لطف شما و بروبچه‌های بلاگ نیوز هم خیلی سپاسگزارم.
    نه. تقریباً بیش‌تر آنهایی از اصحاب بلاگستان که به دنبال عرفان و این جور مسائل هستند، اینجا هم می‌آیند. متشکرم.

    پاسخحذف
  3. آقا بی‌ارتباط با مطلب شما سرقلم می‌روم، عفو بفرما
    اين قضيه فردوسی پور را نشنيده‌ام بنابراين نگرفتم نکته را. اگر حوصله بود بفرما ببينيم چه بوده ماجرا
    ضمناً پنج اقويش که البته همان پنج اقوست اما مطمئن نيستم نرخ بهره را هم بعرض رسانده باشم!
    ;-)))))
    عرض ارادت :)

    پاسخحذف
  4. آقا تو تایپ هم خوش‌سلیقه باشی هم. :)

    پاسخحذف
  5. میثم عزیز!
    نفهمیدم منظورتان را.
    یعنی خوش‌سلیقه نبوده‌ام؟

    پاسخحذف
  6. نه آقا! عجب بامزه گفته‌بودم :)))
    منظورم اینه که خیلی خوب تایپ و صفحه بندی کرده بودی. یه خرده اجزای جمله را محض تنوع جابجا کرده‌ام. البته آن معنی‌ای که شما گفته‌اید را هم می‌دهد، ولی منظور من نبوده. در ضمن این را هم بگویم که اگر پاورقی‌ها حذف بشود، خودِ مقاله آنقدر کوتاه هست که در یکی دو شماره، چه در روزنامه چه در مجله چاپ بشود.

    ارادتمند

    پاسخحذف
  7. سلام.

    چه می‌کنه این پیام یزدانجو؟
    تا آنجایی که من میدانم، قول داده بود دیگه آب دوغ خیار ننویسد، اما زد زیر قولش. و من از این بدقولی او متأسفم. ا

    پاسخحذف
  8. میثم جان!
    شما جاش رو پیدا کن. پاورقیهاش رو هم حذف می کنیم. اما می‌ترسم از اینکه نبودن همین پاورقی‌های بی‌اهمیت، خواننده‌ی آن را به ستوه آورد. چون خودم هم دچار این حالت می‌شوم، وقتی این پاورقی‌ها پای مقاله‌ای نباشد.

    مانی عزیز!
    فکر نمی‌کنم زیرقول زدنی در کار بوده باشد. پیام گفته‌بود رسمی‌تر می‌نویسد و الان هم دارد رسمی‌تر می‌نویسد.
    و به نظر من:
    تا باشد از این آب‌دوغ‌خیارها باشد.

    پاسخحذف
  9. سلام. این عکس هم دیدنی است

    http://wunderbar.ru/lj/zidane.jpg

    پاسخحذف
  10. آقا تشکر
    محظوظ گردیدیم از این عکس، نیش‌هام تا بناگوش باز شد :)
    چی می‌شد اگر واقعاً اتفاق می‌افتاد؟

    پاسخحذف