پنجشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۵

حوصله

خواندن نوشته‌ی داریوش محمدپور درباره‌ی مطلبی از سعید حنایی کاشانی، مرا به فکر فرو برد، و وادارم نمود، سخنی را که مدت‌هاست می‌خواهم بگویم، بالاخره بگویم. هر چند احتمالاً این سخن، حرف تازه‌ای نخواهد بود و به قول حامد همه‌ی ما آن را پیش از این می‌دانسته‌ایم. من تنها بدین جهت به تکرار سخنی که بسیار گفته شده می‌پردازم، که آن را مشکلی جدی و عمیق در میان اطرافیان خود احساس می‌‌کنم و اغلب خود را نیز در آن گرفتار می‌بینم.

خواننده‌ی مُنصِف، پدرانه می‌خواند
اغلب ما در حین خواندن یک متن، به دنبال گرفتن نتیجه‌ای هستیم، که قضاوت نهایی ما را درباره‌ی درستی یا نادرستی گفته‌ی نویسنده مشخص می‌کند. این گرفتن نتیجه، زمانی که نویسنده یکی از طرفین یک نزاع باشد، در ذهن ما اهمیت بیش‌تری می‌یابد و اغلب شیوه‌ی اندیشیدن ما درباره‌ی نوشته را شکل دیگری می‌دهد.
اما خواننده‌ی منصف، خواننده‌ای است که در خواندن نوشته سعی کند، تا حد امکان جوش‌وخروش‌های ذهن خود را، که قضاوت درباره‌ی نوشته را تحت تأثیر قرار می‌دهد، کنترل کند و آن‌ها را در گرفتن نتیجه‌ی نهایی تأثیر ندهد. فراموش نکنیم که حتا زمانی که کسی 99 گوسفند دارد و خواهان تک گوسفند برادر خود نیز هست هم، این امکان وجود دارد که حق با او باشد.

داوری باید موضعی باشد
این یک اصل است که ما در قضاوت خود درباره‌ی نوشته‌ی دیگری یا گفته‌ی او باید تا حد امکان موضعی رفتار کنیم و تنها آن موضع را مدنظر قرار دهیم. البته این بدان معنا نیست، که اصلاً و اساساً فارغ از این باشیم که نویسنده‌ی نوشته کیست. اینکه نویسنده‌ی یک نوشته چه کسی است، در تعبیر و تفسیر ما از نوشته‌ی او اثرگذار است و قطعاً هم باید باشد و اتفاقاً هر چه بیش‌تر اثرگذار باشد به‌تر است، بدین معنی که فهم دقیق‌تری از نوشته‌ی او به دست ما می‌دهد. اما آنچه مورد نظر است، این است که پس از اینکه نوشته را در چارچوب گفتمانی نویسنده‌ی آن تفسیر نمودیم، درباره‌ی درستی یا نادرستی آن، باید تاحدامکان، تصمیم‌گیری فارغ از اینکه او کیست و چه شخصیتی دارد و تبحرش در چه حد است و... انجام گیرد.

طعنه‌های نهفته
یک بار در سال 1380 بچه‌های بسیجی دانشگاه در واکنش به انتقادات محسن سازگارا از رهبر انقلاب، تحصن کردند و از او خواستند که به آن‌ها پاسخ گوید. وقتی او به دانشگاه آمد، یکی از سؤالاتی که از او پرسیدند این بود که "چرا در کنار این گفتن عیب‌ها، حُسن‌های رهبر انقلاب را ذکر نکرده است. سازگارا در پاسخ گفت: اولاً که وقتی من بالای نوشته نام آن را "انتقاداتی به عملکرد رهبر انقلاب" می‌گذارم، تکلیف خواننده را مشخص کرده‌ام و خواننده نباید در نوشته دنبال ذکر حُسن‌ها بگردد. و در ثانی در این مملکت آن قدر ذاکران حُسن ایشان هستند که نوبت به من نرسد.
نقدِ یک سخن، آشکارا نزاع با آن است و با فکر مولّد آن. بنابراین به آسانی می‌توان با دید سخت‌گیرانه در آن، از میان آن طعنه و عیب‌جویی بیرون کشید. چنانکه حتا اگر نویسنده آشکارا هم زبان به طعن نگشوده باشد و در حد عُرف ادب و احترام کافی را نیز مراعات نموده باشد نیز، چشم‌های ما بسیاری اوقات آن را بی طعنه‌های نهفته نمی‌یابند. پس هر نوشته‌ی منصفانه‌ای را، با نظر باژگونه می‌توان طعن‌آلود قلمداد نمود.

در مورد آن نوشته
در نوشته‌ی صاحب ارض ملکوت، مثلاً این دقّت صورت نگرفته که خود آشوری نیز در برابر "permissive" معادل "روادار" یا "روادارنده" را نیز در کنار "آسانگیر" پیشنهاد نموده و حداقل در این مورد، کاشانی و آشوری هم‌عقیده‌اند.
اما درباره‌ی واژه‌ی "tolerance" که به دلایل فراوان برای همه‌ی ما چگونگی ترجمه‌ی آن اهمیت دارد، دلایل و شواهد هستند که حکم را تعیین می‌کنند. طرفین مراجع خود را (که باعث شده هر یک از آن‌ها معنی خاصی را برای این واژه پیشنهاد کنند)، آورده‌اند و در ترجمه به ناچار استدلال از روی همین شواهد و قرائن است که باید صورت گیرد. مگر در مورد تعیین معنای واژه‌ها به جز توسل به مراجع زبان مبدأ و جست‌وجو در آن‌ها و آوردن آن شواهد، نوع دیگری از استدلال هم وجود دارد؟ چگونه استدلالی توضیح قانع‌کننده و اثبات مدعا محسوب می‌گردد؟ و در این استدلال چه چیزی باید آورد که عبث نباشد؟

در نهایت
در آخر اینکه، مطالعه‌ی همراه با داوریِ از پیش مشخص، امکان درگیر شدن با نوشته را از ما می‌گیرد. من نمی‌گویم که متن را باید با پرهیز از پیش‌داوری خواند؛ زیرا غیرممکن است، زمانی که شما نوشته‌ای از یک نفر می‌خوانید، شخصیت فکری او را در ذهن خود ترسیم نکنید و با توجه به آن درباره‌ی معنای واژگان او تصمیم نگیرید. اما در ضمن می‌شود، اندکی صبوری پیشه کرد و در این قضاوت، بخش اخلاقی ذهن را درگیر نساخت و تنها با توجه به معنای آن متن (در دایره‌ی فکری نویسنده‌اش) درباره‌ی میزان درستی (فازی) آن داوری نمود. این امر حداقل امکان دقت و تأمل بیش‌تری را به ما می‌دهد.
درباره‌ی ترجمه نیز من معتقدم، تقریباً به همان اندازه که در ترجمه‌ی یک واژه به زبان مبدأ توجه می‌شود، باید زبان مقصد نیز مورد تأمل و تفحص قرار گیرد و گاهی این یکی تعیین‌کننده‌تر است.

۲ نظر:

  1. سلام آقاي مومني عزيز... مدتي از شما بي‌خبر بوديم و بي‌معرفتي را هم به اوج اعلا رسانديم و خبري از شما نگرفتيم و شد ايامي چند... ولي خب، از زماني كه بلاگرولينگ فناوري جديد ما شد، بر آن شديم تا با اضافه كردن لينك همه‌ي دوستاني كه با لطف خود، شادمان كردند، از خجالتشان دربياييم و بگوييم كه تقصير ما نبوده اگر بلاگفا فقط 50 لينك را جا مي‌داده. وبلاگ بلاگفايم را هر از گاهي بخوانيد كه مايه‌ي افتخار خواهد بود. اگر در كنار لينك ايمان امروز، آن را نيز بيفزاييد، سپاسگزار فراوانتري خواهم شد. متشكر و ممنون الطافتان

    پاسخحذف
  2. اين بار نقد را مو به مو و دقيق نوشته‌ام. پاسخ برخی از پرسش‌ها و نقدهای شما هم در آن هست. ايراد اصلی من به استفاده‌ی نادرست از متن انگليسی در آن نقد است که مطلقاً توجيه‌کننده‌ی آن معادل خاص نيست:
    http://blog.malakut.org/archives/2006/07/post_18.shtml

    پاسخحذف