مسئلهی "عدالت" و "فیض"، اساسیترین اختلاف آیینهای "مسیحیّت" و "یهودیّت" است. البته وقتی بحث از عدالت و فیض میکنم، مقصودم همان مفهومی است که در این دو دین برای عدالت و فیض قائل شدهاند.
"عدالت" در یهودیّت (و به تبع آن مسیحیّت که از دل یهودیّت برآمده است)، مفهومی گسترده و وسیع دارد، و به معانی گهگاه گوناگونی به کار میرود. امّا غالبا به کلیّهی اعمال صواب و نیکوی آدمی و یا کلیّهی نیکوییها اطلاق میگردد. نمونههای مؤیّد این مطلب در کتاب مقدّس زیاد است و در باور عمومی مسیحیان و یهودیان نیز این امر دیده میشود. اینجا به یک مثال کوچک و دمدست بسنده میکنم.
"بلکه شریران در محکمه و گناهکاران در جماعتِ عادلان نخواهند ایستاد. زیرا که خداوند راه عادلان را پسندیده است امّا راه شریران ضایع خواهد شد." مزامیر داود- مزمور اول- آیهی 5 و 6
"فیض" اما مفهومی است که نزدیکترین معادل آن در اسلام را میتوان "تکفیر" دانست.[1]
در مسیحیّت (به خلاف یهودیّت که اساسیترین گامهای دینی در آن را اجرای شریعت یا همان عدالتنمودن تشکیل میدهد.)، اساسیترین خواستهی یک مسیحی و مقصود او از زندگی در این عالم یافتن "ایمان" است. امّا پیروان مسیح بر این عقیدهاند، که آدمی هرگز به عدالتِ خویش قادر نخواهد بود ایمان خداوند را بدست آورد و همهی کردار آدمی را در این جهت میدانند، که مگر دل خداوند را رحمی آید و به فیض خویش متاع ایمان را به آنها عطا فرماید. البته این طرز نگرش اختصاص به دستهی خاصی از مسیحیان دارد که معتقد به گفتارهای پولوس و بخشش عمومی گناهان در صلیب عیسی مسیح هستند.
به گمان من تفاوت بارزی که در این دو گرایش دینی دیده میشود در همین "ایمانمحوری" و "شریعتمحوری" آنهاست. مسیحیّت قرون وسطایی نیز مسیحیّتی شریعتمحور(و بیشتر مطابق دیدگاه پطرسی) بودهاست.
امّا مگر تفاوت میان یک دین شریعتمحور و یک دین ایمانمحور در چیست؟
به گمان من تفاوت در آنجاست که، با رویکرد به مدرنیته، مدام از تعلّق خاطر افراد به دین شریعتمحور کاستهمیشود. این در حالی است که در مورد ادیان ایمانمحور چنین واکنشی اتفّاق نمیافتد. و بدین لحاظ کارکرد دین در جامعهی دارای دین "ایمانمحور" محفوظ میماند. این در حالی است که در جامعههای واجد دین "شریعتمحور" هر چه سیر به سوی مدرنیته شتاب میگیرد، با فاصله گرفتن افراد از تدیّن، بنیانهای اخلاقی موجود در جامعه در هم میریزد و بدین شکل ایجاد بحران اخلاقی از دو جهت مشکل را افزون میکند. نخست فزونیبخشی بینظمی و دیگر جلوگیری از تداوم "متجدّدسازی". (اینجاست که واکنش تعادلی میشود و البته چه تعادل قاراشمیشی، نه پیش میرود و نه پسبرمیگردد!)
در امریکا 82 درصد از مردم خود را متدیّن میدانند. این رقم در انگلستان 55درصد، در آلمان 54درصد، و در فرانسه 48درصد است.[2] به نظر من صرف اینکه یک فرد با وجود همهی جلوههایی که از دنیای مدرن بر شخص خود احساس میکند همچنان خود را متدیّن بداند، به خوبی میتواند پایبندی اخلاقی جامعه را سامان بدهد. متحقّق ساختن این امر از نظر من تنها در دینی میسّر است، که شرایط دینداری را بیش از تاکید بر شریعت بر ایمان استوار سازد. و باز به گمان من تاکید بر فیض به جای عدالت، اساسیترین رویکرد در ایمانمحور نمودن تدیّن است.
----------------------------------------------------------------------------
[1] البته در تکفیر، یکسری اعمال ناصواب پاک میشوند و به جای آنها اعمال صوابی در پروندهی اعمال آدمی ثبت میگردد، و این با دیدگاهی که در مفهوم فیض مطرح می شود البته متفاوت است، چه در مفهوم "فیض"، اعطایِ "ایمان" و "قوّتِ روح" با وجود خطاهایِ بسیار ِ آدمی که به او این فیض تعلّق میگیرد، بیش از هر چیز مورد نظر است. امّا به هر روی فیض و تکفیر مفاهیمی تقریبا مشابه هستند. دربارهی فیض، سخنان شائول(پولوس رسول) خصوصا در رسالهاش به رومیان، مؤیّد این نظر است.
[2] این آمار از کتاب زیر اخذ شده است:
مسیحیْت صهیونیست و بنیادگرای آمریکا، رضا هلال(نویسندهی مصری)، ترجمهی علی جنّتی، نشر ادیان.
(The Zionist and Fundamentalist Christianity of America, Reza Hela,Second Edition,2001l)
با سلام
پاسخحذفچند تا دین وجود ندارد. بلحاظ عقلی که واضح است.. حقیقت ازلی و ابدی است خالق هم که رشد و تکامل پیدا نمیکند که بخواهد حقیقت کامل تر بیاورد.
با قران هم قابل اثبات است با مجموعه ای از ایات که چند تا دین نداریم!
البته دکان دین و بیزنس دین برای رهبران دینی ادیان مختلف داستان خودش را دارد!
پاسخحذفآرش عزیز!
پاسخحذفاصلا حرف من این را دنبال نمیکند که یک دین اصلی داریم یا چند تا؟
به در و دکان رهبران دینی هم کاری ندارم. حرف من این است که ادیان ابراهیمی میتوانند از دو نگرش مورد اقبال قرار گیرند: ایمانمحور و شریعتمحور و به نظر من اساس بروز تفاوتهای بعدی از اینجاست.
موفّق باشید و با تشکر
!مُحسن عزيز، خانه نو مبارک
پاسخحذفو ممنوع از بابت لينک
حسن جعفری عزیز!
پاسخحذفدر پاسخ به نوشته ات باید عرض کنم که :
1- عزیز دل برادر ! من در همان ابتدای نوشته ی دوم به صراحت گفته ام که آنچه من از عدالت و فیض در این بحث می گویم، بر مبنای برداشتی است که در دو آیین مسیحیت و یهودیت از این واژگان وجود دارد و با معنای مصطلح آن دو تفاوت بارز دارد. سعی هم کرده ام یک تعریف دست و پاشکسته ای از دو تای اول ارائه دهم تا یا معناهای مصطلح آن ها خلط نشود. در مورد ایمان و شریعت نیز تعریف هر دو (هر چند باز در مورد این ها برداشت عمومی ما با مفاهیمی که در یهودیت و مسیحیت ازشان دارند نزدیکتر است. ) ولی وضع به همین صورت است. چنانچه ابهام وجود دارد این دو را نیز کمی ایضاح کنم.
2- اتفاقا من می خواهم بگویم که قرائت شیعیان نیز علی رغم آن چه می گویی شریعت مدار است. شیعیان نماز می خوانند و روزه می گیرند که مقبول افتد. پول می دهند تا برایشان نماز و روزه های قضا خوانده شود. اگر هم این کارها را نکنند در باطن خود را مسلمان نخواهند دانست. این نیز احتمالا نیاز به توضیح بیشتر دارد. چون با این صورتی که به آن دادم قطعا برداشت مورد نظر من را از آن نخواهید داشت. نمی دانم چرا این روزها زبانم این قدر الکن شده.
3- خوش تر آن بود که چون هراس را علت نمی دانید، علتی مطلوب خویش را معرفی نمایید. ضمن آنکه من هرگز دعوای فقها و عرفا را به هراس فرونکاسته ام . علت تکفیر ها را این دانسته ام و علت فاصله گرفتن با عرفان را و توجه عمده به حفظ این فاصله را.
4- در مورد دعای عدیله که مثال آورده اید. در تفاوت نخستی که من شمرده ام : آری این صدق می کند، چه عدیله، عشرات، ندبه و چندین دعای دیگر به قلم معصوم نیست. لیک آن که میل قلبی نویسنده در آوردن آن ها نبوده. قلم او چنین چیزی را بارز نمی کند. چه لا اقل یک کمال برای آن ذکر می کند و در ثانی جایی کراهت خود را از آوردن آن به صراحت اعلام نمی کند. سوم آن که عدیله همچون دیگر دعاها شامل همان مفاهیم کلی و بر شمردن معصومین و... است. آن چه من تفاوت بارز سیفی با بقیه ی دعاها دانسته ام. بهره گیری از مفاهیم عرفانی است که به جز سطر آخر آن (که به نظرم اگر همین یک سطر هم نبود هرگز سیفی صغیر بین دعاها نمی آمد) بقیه بسیار از مضامین دعاهای دیگر دور است. البته این نظر من است.
5- امیدوارم هرگز نه انبساط و نه عصبیّت مانع از قلمی کردن و گوشزد نمودن اشتباهات و خلط هایی که در نوشته های من می بینید نشود. (اگر ژیان نوشت ها قرار شد ادامه یابد، در شماره ی 6 چیزی هست که کمی به این نکته ی آخر نزدیک است.)
سرافراز و شادکام باشید. گفت و گوی با شما موجبات لذّت فراوان من است.
حسن درویش پور عزیز!
پاسخحذفخیلی ممنون
اين ايدهی درستیست: «متحقّقساختن این امر از نظر من تنها در دینی میسّر است که شرایط دینداری را بیش از تاکید بر شریعت، بر ایمان استوار سازد. و باز به گمان من، تاکید بر فیض به جای عدالت، اساسیترین رویکرد در ایمانمحورنمودن تدیّن است».
پاسخحذفحسن جعفری عزیز!
پاسخحذف1) نخست، ببخش که اندکی طولانی میشود. سعی بسیار دارم تا بحری را که میخواهم بگویم در کوزهای بریزم ولی باور کن دیگر از این کوتاهتر نمیشود. ضمنا نمیتوانم خوشحالیم را از اینکه این بحث به قول خودت عجیب و غریب را جدی گرفتهای ابراز ندارم. امیدوارم در ادامه نیز همراه و همدل باشیم.
2) نخست بگذار بگویم که آنچه من آن را به عرفان تعبیر میکنم، کاملا با آنچه شما مراد میکنید متفاوت است. برای بحث در مورد آن دعا نخست لازم میآید که این را روشن سازیم. اما به دلیل طولانی شدن مطلب از آن درمیگذرم. بگذار به بحث حسّاستر برسیم. در مورد آن دعا با وجود همهی آنچه فرمودید، من هنوز بر گفتهی خود پای میفشرم، ولی گمان میکنم وقت زیادی میطلبد که آنچه در ذهن دارم را توضیح دهم.
3) در مورد نگرش فقها به عرفان من کاری به نگرش تاریخی ندارم. من از دغدغههای درونی ِ شیوخ صحبت میکنم. اصولا جدال بین فقها و عارفان مدّ نظرم نیست. سوبژکتیو به مسئله مینگرم.
4) در مورد آنچه دکتر سروش میفرمایند، به کلّی با ساحتی که من در آن حوزه سخن میگویم متفاوت است. دکتر سروش میگوید موضوع قانون تعیین کنندهی حقوق و وظایف که از رکنهای مدرنیته است، نصفیش در فقه هست، یعنی تکلیف، فقط کافیست آن نصف دیگرش را عملی کنیم. اما من میگویم از اساس پیشبردن مدرنیته در بستر دین شریعتمحور موجب عدم پایبندی دینی- اخلاقی میشود، فلذا مدرنیته میشود بحرانآفرین، و همین دین ادّعا میکند که دیدید گفتیم مدرنیته فایده ندارد، و باز جامعه برمیگردد طرف سنّت.
میدانم توضیح بیشتری نیاز دارد، ولی بگذار در بحثی دیگر مفصّلتر بدان بپردازم.
4) گرچه دقیق نمیدانم که تقسیمبندی ملکیان در تشیّع چیست، ولی با توجّه به تقسیمبندی دینش میتوانم حدس بزنم که چه باید باشد. بدین لحاظ نظر من اوّل به تشیع معنای سوم است، و در تشیّع معنای دوم هم آن قسمتهایی برای من اهمیّت دارد که اثرگذاری در ریشهی باورهای عمومی شیعیان داشته است و پایهی شالودهی فکری آنان شده، که به گمان من مبنای اصلی اعمال آنها، عقاید و باورهایشان است.
5) آری من نیز گفتهام که اگر به مسیحیّت نیز توّجه کنیم دورههایی داشته که وجه شریعتمدار مسیحیّت (به قولی شکل پطرسی آن، که البته من با این تقسیمبندی موافق نیستم.) غلبه داشته است. امّا چه دلیلی باعث شده که من اینهمه تاکید کنم که مسیحیّت امروز ایمانمحور است، دلایل فراوانی دارد. از دلایل اجتماعی و کارکردی آن گرفته، تا تاکیداتی که در تبلیغات مبلّغان دینی مسیحی بر آنها پای میفشارند. و نصوصی از کتاب مقدّس که اینک بسیار مورد تاکید و اقبال است. و بهجز اینها تفاوتهای که در بنیان نگرش به دین، بین اسلام و مسیحیّت متفاوت میبینم.
6) در مورد معنای واژگان، باز هم تاکید میکنم که قطعا واژگان در نوشتهی من در معنای غیر مصطلح بهکار رفتهاند. زیرا من بررسی را از درون ادیان مسیحیّت و یهودیّت آغازیدهام. لاجرم مفهومی را که ایشان از این واژگان برمیدارند مورد نظر من بوده است، نه معنایی که غالبا خودمان برداشت میکنیم. در مورد "عدم دلالت به ما وضع له"، اطمینان میدهم که از لحاظ گفتارهای درون دینی مسیحی و یهودی دقیقا این لغات در جایگاه خود قرار گرفتهاند. در مورد تکفیر تا آنجایی که من از متن خود مطلّعم آنرا بیش از یک بار به کار نبردهام، و معنای مدنظرم همان معنای کتاب دینی سوم دبیرستان بوده است ( متضاد احباط ). و اصولا تاکید کردهام که "فیض" معنایی نزدیک به تکفیر دارد و نه خود آن. معنایی را که از فیض استنباط میکردهام در زیر یادداشت به صورتی مجمل بیان کردهام. نمیدانم دیگر کجا من تکفیر را بهکار بردهام و آن هم به معنی تفسیق.
7) در نهایت، ای عزیز! باید بگویم که برای من این بحث بسیار پراهمیّت است وشاید پراهمیّتترین اندیشهای که تاکنون داشتهام. چرا از رفتن در این طریق نهیام میکنید؟ نهراسید، درست است که تا کنون بسیار قدم در بحثهایی گذاشتهام که آگاهی لازم را نداشتهام ( از جمله مسائل روشنفکری)، ولی در مورد این یکی سالهاست که اندیشیدهام و حداقل در مورد بنیانهای مسیحیّت اندکی بیش از آنچه به نظر میآید، غور کردهام. اشکالی اگر هست در شیوهی بیان اندیشه است، که به مدد نوشتن راه گشوده میگردد و تا تلاش برای نوشتن صورت نگیرد، تسلّی نخواهد یافت. امیددارم که بحث را با قلم شیوای خویش پیگیرید.
موفّق و مؤیّد باشید
دوستار محسن مؤمنی
مجید عزیز!
پاسخحذفخوشحالم که پس از مدتها اینجا کامنتی از شما را باز به خود میبیند.
دوستار شما
حسن جعفری عزیز!
پاسخحذفیک نکتهی دیگر میخواستم اضافه کنم که شاید مؤثّرترین راهی باشد که در بیان مدعّای خود ، آنرامیتوانم پیگیرم. زندگی و تعلیمات عیسی مسیح در انجیل را اگر بنگری و شیوهی جدال او با فریسیان و نکاتی که فریسیان بر آنها تاکید داشتند، شاید نیکتر دریابی که چه میخواهم بگویم.
سخن به لسان غیب تمام میکنم ( که البته ربطی با بحث در آن نیست.) و برایت آرزوی سلامت و سعادت دارم :
فیض روحالقدس ار باز مدد فرماید/ دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
سلام ...می خوانمت
پاسخحذفسلام ... خواندمت...همان طور که نمی دانم چطور سر از اینجا در آوردم همان طور هم نمی دانم چطور تا به حال ندیده بودمت ...بگذریم ...چند ساعتی طول کشید تا نوشته هایت را خواندم ...حتی آرشیوت را ...ساعت نزدیک سه نصف شب است &این وقت شب هم نمی شود از کسی تعریف و تمجید کرد ...کمی خسته ام ...فقط این را بگویم که چیزهایی تازه برای یادگرفتن پیدا کردم ...ممنون...به شما لینک دادم
پاسخحذفسیاورشن عزیز!
پاسخحذفاز این به بعد وبلاگ شما نیز در پیوندگاه مستور حضور خواهد داشت.
پایا و پویا باشید.