خرد هر کجا گنجی آرد پدید / ز نام خدا سازد آنرا کلید
ساعتی پیش به برنامه رامین جهانبگلو گوش می کردم . باز مرا آورد به آنجا که از آن باز آمده بودم . به اندیشه ی آزادی ، به مولانا ، به ساختار خرد ، آنچه در آن اندیشیده بودم ، به جان جهان و اینک به کیریشنا مورتی .
خود آی ... ای نو گل من ....
اسب چموش من دگر اینک فتاده است / انگار آفتاب ز نور ایستاده است .
برخیز و باز سوی ملک ره نگون نما / انگار شوق وصل ز سر اوفتاده است .
وصلم به پیش و بعد و جدا از خیال خویش / این درد روزهاست که در دل نهاده است .
گر جان رها نگردد از این زهر جانخراش/ جان را حصار تنگ جهنم گشاده است .
در هر حال امشب را خیالی نیست ، اندکی ضرب فوق مرا گرفت ، بالاخره معلوم شد که قرعه مرا بر مهندسی نرم افزار شبانه اصفهان گذر انداخته است . و قرعه روزگار هماره نیکوست . گرامیش می دارم ، که هماره گرامیست . جهان والاتر از عدل پدید آمده است .
سلام
پاسخحذفدوست من ازاينكه باوبلاگت آشناشدم خيلي خوشحالم.دوست دارم بيشتربانظرات همديگرآشناشويم وبيشتربه گفتگوبپردازيم.