اگر بر کتاب فربه تر از ایده ئولوژی 1 نظری افکنده باشید ، حتما دیده اید که در پایان کتاب ، دکتر سروش در مقاله آخر یعنی "پارادوکس ایدئولوژی مدرنیسم" ، این پارادوکس را مطرح می سازد و به بیان نسبت پست مدرنیسم و مدرنیسم می پردازد ، در نهایت بحث و در دو سه خط آخر به یکباره ، درمان چنین تناقضی را آنهم برای خواصی که به نسبیت گرائی گرفتار شده اند ، در پناه بردن به دامان اولیا و بهره گیری از مواریث عرفانی که جنبه فوق عقلانی دارند ، تشخیص می دهد . 2
و پس از آن ما را به خدا می سپارد و کتاب را تمام می کند . بدون آنکه جلد دومی در کار باشد .
بدون آنکه توضیحی داده شود ، که مختصات عرفانی که می پندارد چیست و چگونه باید از آن بهره جست ؟
نمی دانم اینک دکتر سروش به چه می اندیشند و آیا خود با این چنین اندیشه ای به توافق رسیده اند یا خیر . اما گذشته از این تصور می کنم ، آنچه دکتر سروش بدین صورت بیان می دارد ، یک اندیشه یا تفکر فیلسوانه و عالمانه نیست ، به تعبیری دیگر یک پروسه علمی را در بیان خود دنبال نمی کند . به داستانی می ماند که نویسنده در اوج داستان ، آنرا تمام می کند و باقی قضایا را به خود خواننده وامی گذارد . و این چنین است که از آن پس سخن دکتر سروش نیز ، همانند دین حیرت افکن می شود .
-------------------------------------------
پی نوشت:
1) فربه تر از ایدئولوژی ، سروش عبدالکریم ، موسسه فرهنگی صراط ، 1372
2) همان ، صفحه 378 ، نقل به مضمون
خب محسن عزیز یه کم درست شد نه؟ یواش یواش همش رو یاد میگیری. تو گوگل هم سرچ کن برای روزنوشت و لینکدونی بلاگر همه چی دربارهش بهت میده.
پاسخحذفموفق و شاد باشی.
جناب محسن مومني
پاسخحذفنقل مكان شما را از بلاگفا به بلاگ اسپات تبريك عرض ميكنم. اگر در اين خانه ثابت خواهيد بود بفرماييد تا لينك شما را اصلاح كنم.
پاينده و پيروز باشيد.