«از چیزهای تکراری، هر چه باشد، حالم به هم میخورد. تازه حالاست که میفهمم، آنها که دانسته درگیر ِ کاری تکراری میشوند و برای گذران زندگی، راهی جز پذیرش ِ همین زندگی ِ تکراری که چیزی جز مرارت و حس ِ تحقیر ندارد، را ندارند، چه میکشند از دست این زندگی.» -از بیانات یک نفر از دوستان
وقتی "بازی ِ* شوقآفرین و نشاطآور" آدمی، در نظر او خوار و ناچیز میشود که:
یا یک بازی بزرگ تر، با نشاط و شوقی جدید، پدید آمده، که پرداختن به آن بازی قدیمی را در نظر خوار و بیهوده ساخته و آلترناتیوی قوی در برابر آن ایجاد نموده است؛ که در چنین حالتی، نتیجهی کار چیزی محتوم خواهد بود.
یا، در زمانی است، که فرد سعی میکند، تعمداً خود را نسبت به بسیاری از بازیهایی که تا کنون برای او جذاب و دوستداشتنی بودهاند، بیرغبت سازد. در این تلاش تعمدی مرتباً خواستار، خواستهی خود را، از خود، دفع مینماید و به عبارتی بازی جذاب برای او در همین جریان ایجاد دافعه صورت میگیرد. در این حالت نیز میل به بازی در او قوی است، و به همین خاطر بازی جدید که عبارت از تلاش برای جدایی از بازی قدیمی است، جذابیت فراوانی میتواند ایجاد کند و خواستار را، به شدت به خود جذب نماید.
و یا اینکه، میل به بازی به دلایلی که در خود بازی؛ فرد با آنها رودررو میشود، در روندی تدریجی خواص جذبکنندهی بازی را، از آن (بازی) دور میسازند. این روند تدریجی، همچنین مانع از بهوجود آمدن آلترناتیوهای دیگر میشود. در مجموع این حالت به سه دسته واکنش کلی منجر میشود:
حالت نخست شوریدن در برابر احساس بیهودگی و برون آمدن ناگهانی از خواب غفلت است. فرد شوریده به دلیل برخورداری از خواص "شوریدگی"، این قدرت را در خود دارد که بازیای جدید و جذاب بیابد و امیال فروخفتهی خود را به واکنش و غلیان وادار نماید.
واکنش دوم سعی در بازگرداندن تدریجی ِ رغبت و ایجاد دوبارهی شور و شوق برای ادامهی بازی، از طرق مختلف است.
و اما واکنش سوم، پذیرش این حالت و ادامهی بازی به شکل بیرغبت و بدون انگیزهی کافی است. وقتی بازیگر گریختن از بازی را به دلیل حفظ سابقه، اخلاقاً یا به دلیل اجبارهای اجتماعی یا برای امرارمعاش یا... ناممکن ببیند، حالت سومی که ذکر آن رفت امکان وقوع زیادی دارد. **
* بازی را در اینجا به همان مفهومی بهکار میبرم که معمولاً آرش موسوی در نوشتههایاش بهکار میبرد. خصوصاً در توپهایی که هر از گاهی در زمین فلسفه شوت میکند.
** این تقسیمبندیها البته همش کشک بود و مندرآوردی. اما نکتهی مهم اینه که، من تا چند روز پیش با سرعت زیادی داشتم به سمت حالت سوم از شق سوم میرفتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر