خبرگزاری بازتاب مطلبی را به نقل از کتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران آورده است، با نام "دادن نسبتهای ناروا به پيامبر". در این متن ایراداتی بر کتاب "تاریخ اسلام کمبریج" از طرف نویسندهی مقاله وارد گردیده است.
در جایی نویسندهی مقاله اینچنین میآورد: "آشکار است که مونتگمری وات (نویسندهی بخش محمد این کتاب) يک مستشرق نامسلمان است و کسي از او انتظار ندارد که مثل يک مسلمان بينديشد. اما مهمتر و آشکارتر آن است که چگونه ممکن است که 34 صفحه مطلب، در بارهی اين مقطع مهم تاريخي به فارسي ترجمه شود و نه تنها به اغلاط تاريخی واضح و آشکار آن توجهی داده نشود (که نمونههايی را خواهيد ديد) بلکه به مواردی که اساس و اصول اسلام و وحی را زير سؤال میبرد، پاسخی داده نشود. اين اشکالات به قدری واضح و روشن است که حتی کسانی که آشنايی مختصری با سيرهی نبوی دارند میتوانند به بسياری از آن مباحث واقف و آگاه شوند. بنای نويسندهی اين سطور هم پرداختن به همهی آن موارد از اغلاط تاريخی يا نگرههای نادرست و تحليلهای عوضی نيست، بلکه فقط اشارتی به برخی از موارد مشهود و آشکار است، با اظهار تأسف از اين که يک ناشر وابسته به يک مرکز تبليغات دينی چگونه به خود اجازه میدهد به نشر چيزی بپردازد که وحی را محل ترديد قرار میدهد و اينچنين در پيش چشمان مردمی که به رسول خدا (ص) عشق میورزند، تحليلهايی که پايههای نبوت را ويران میسازد، منتشر سازند. در اين زمينه حتی اگر يک مورد هم باشد، قابل بخشش نيست، چه رسد به آن که چندين مورد در حجمی چنين محدود باشد."
وپس از این نوشته نویسنده به بررسی غلطهای موجود در ترجمهی کتاب میپردازد و برخی را از بابت ذهنیات نویسنده و برخی را نیز متأثر از ترجمهی بد مترجم میداند.
آنچه از نظر من به این نوشته ایراد اساسی وارد میکند، و آن را از حوزهی تاملات علمی- پژوهشی دور میسازد، همین چند خطی است که در بالا آوردهام.
این مشکل در بسیاری از متون نوشتهشده دربارهی "اسلام"، "تشیع"، "دین" و حتا دربارهی مسئلهی "تکامل" در علوم طبیعی، ترجمهی آن ها را در ایران تبدیل به یک معضل بزرگ ساخته است.
معمولاً در ترجمه آنچه مهم است، سعی مترجم در تطابق ترجمهی او با متن اصلیای است که توسط او مورد ترجمه قرار گرفته است. تنها در جایی که ممکن است از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر، پیشزمینههایی برای دریافتن یک مطلب مورد نیاز باشد، نویسنده مجاز است، در پاورقی کتاب توضیحاتی را در آن مورد از جانب خود اضافه کند، تا خواننده را در فهم منظور نویسندهی اصلی متن یاری رسانده باشد. اما مترجم هرگز حق ابراز عقاید خود را در کنار عقاید نویسندهی متن و در میانهی متن او ندارد. حداکثر میتواند در پیشگفتار ابتدای کتاب نظرات خود را بیان نماید. بنابراین مترجم کتاب، هر چند نوشتار آن را در تضاد با واقعیتی که در نظر خود میپندارد ببیند، حق پاسخگویی به اظهار نظرهای نویسنده را در میانهی متن (یا در پاورقی آن) ندارد. وقتی سخن از پژوهش به میان میآید، ناگزیریم تا آنجا که در توان ماست، غلیانات ذهنی خود را در پرداختن به آراء دیگران کنار گذاریم. خوانندهی کتاب با علم به اینکه نویسندهی کتاب کیست، خواندن آن را آغاز میکند و انتظار دارد در کتاب پیش روی خود، از نظرات و ذهنیات او با خبر شود.
و دوم اینکه چه اشکال دارد که ناشر وابسته به یک مرکز تبلیغات دینی به نشر چیزی بپردازد که وحی را محل تردید قرار میدهد؟
نخست آنکه یک ناشر وابسته به مرکز تبلیغات دینی ارائهکنندهی مانیفست آن دین نیست. اصلاً و اساساً نمیتوان گفت که حاشاءلله باید تمام ناشران وابسته به مراکز دینی کتابهایی را منتشر کنند که تقویتکننده و مروج اصول پذیرفتهشدهی دین باشند. لااقل انتشار این کتب به این درد میخورد که بدانیم برخی از اندیشمندانی که در آن سوی آبها هستند، دربارهی دین ما اینچنین میاندیشند. پایینتر از این، بدانیم که اصلاً چنین اندیشهای نیز امکان متولدشدن داشته و دارد. چشمان مردمی هم که به رسول خدا عشق میورزند، نباید این عشق را با دیدن اندیشههایی از این دست از دست بدهند.
با وجود آنکه تأکید دارم که این نکته از نظر عقلی قابل دفاع است و هیچ نیازی به آوردن روایت و حدیث و غیره و ذلک ندارد، اما از بس گوش آقایان به شنیدن آیه و روایت عادت کرده، گفتن روایت ذیل شاید نافع باشد.
و آن این که "توحید مفضل" در پاسخ به اندیشههای کسی یا کسانی مطرح گردیده و انتشار یافته که در مسجد خدا و در نظر مردمی که به رسول خدا عشق میورزند، مبنای وحیانی و الهی نبوت پیامبر را مورد تشکیک قرار میدادهاند. در مسجدی که جایگاه عبادت خداست و آستان نگاه مردمی که به پیامبر خدا عشق میورزند و قاعدتاً، از نظر آقایان، صدایی جز صدای آنها، نباید از آن شنیده شود.
این هم لینک اصل مقاله
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر