جمعه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۷

پویایی زبان و انتزاع

خب به دلیل اینکه دیگه استفاده از فایرفاکس هم برای ورود به بلاگر غیرممکن شده و تنها طریقه‌ی ورود به بلاگر از طریق همین ویندوز لایو رایتره مجبورم قسمت‌های نوشته‌های دیدگاهی و ثمرات وبگردی رو هم تو همین قسمت بیارم.

امروز بعد از مدت‌ها تونستم مطلب علیانی درباره‌ی پویایی زبان رو بخونم. در ضمن یک نوشته‌ی دیگری هم هست که امروز سولوژن در موردش اینجا بحث کرده و تقریباً به همون مباحث مربوط میشه.

من فکر می‌کنم؟! من فکر نمی‌کنم. من چه فکری دارم که بکنم؟

اوایل من وقتی مثلاً در مورد تغییر خط (از شبه‌عربی به لاتین) می‌شنیدم یا چیزایی از این دست، فوراً یه جوابایی می‌دادم و خودم رو قانع می‌کردم که این چیزا مشکل‌زاست و مسائلی است که بدون آگاهی طرح شده، اما خیلی طول نکشید که در این مورد متقاعد شدم به این که استدلال‌هایی که درباره‌ی لزوم تغییر در خط فارسی یا اجازه‌ی استفاده از کلمات زبان‌های دیگه، یا ترکیب‌سازی‌های جدید میشه خیلی‌هاش قابل پذیرش‌تر از استدلال‌های مخالفشه. مثلاً در مورد تغییر خط، استدلال مخالفین تغییر خط از عربی به لاتین اینه که این باعث میشه ما با گذشته‌مون بیگانه بشیم و مسائلی از این دست. و مثلاً اینکه ترک‌ها که این کارو کردن دیگه قادر نیستن به راحتی کتابای قدیمی‌شونو بخونن و... اما مشکل اینجاست که ما در ازای این به دست‌آوردن گذشته چه چیزی را در آینده‌مون داریم از دست می‌دیم. آنچه ما در ازای به‌دست آوردن گذشته‌ای که جز برای خودمون برای هیچ‌کس دیگه آنچنان هم که فکر می‌کنیم پرارزش نیست، داریم ارتباطمون رو با آینده‌ی جهان و سرعت‌مون رو در تولید متن بی ابهام و بی‌ایهام کم می‌کنیم. و ضرر هنگفتی از این جانب خواهیم کرد.

بیش‌تر استدلال‌هایی که در برابر استدلال‌های علیانی شده، مثل همون چیزی که گفتم، در پی دفاع از مدعایی هستند که علاوه بر اینکه خودش غلطه و استدلال‌های در موردش هم لاجرم غلطه، موجبات خسارت هنگفتی را در عرصه‌ی کارکردهای زبانی برای ما فراهم می‌کنه. جلوگیری از ظهور واژگان جدید و تمسخر مداوم اون‌ها و به‌کاربرندگان‌شون و عدم قبول واژگان نوی وارد شده از زبان‌های عامه و ترجمه‌ها و جاهای دیگه به هر ترتیب و با هر انگ و دنگی.

حالا از این که بگذریم، این نوشته‌ی امیرانه را هم بخوانید. افتخار داشتن یک پست در هزارتو. نوشته‌های هزارتو به نظرم با سرعت زیادی مرتب دارند به سمت انتزاعی‌شدن محض و ادبیات پساپسامدرنیستی پیش می‌روند. نمی‌دانم که چه اصراری است به نوشتن نوشته‌های تک یا دو پاراگرافی‌ای که خواننده را مدام از این تصویر به آن تصویر می‌اندازند و یک توصیف خیلی عجیب به دست بدهند. شاید هدف نزدیک کردن ارتباط با خواننده است، اما در عمل به نظر من این‌ها بیش‌تر مقهور کننده‌ی خواننده می‌شود. در کل این سبک که اعتراف می‌کنم سبک جالب، و زیبایی است و می‌تواند خواننده‌های زیادی را جذب کند، اما به دل من نمی‌نشیند. و این البته با مطلب بالا در مورد پویایی زبان در ارتباط نیست، خیلی نیست. هست؟ اه، هست. آهان این شد. نیست. هست؟ خب به دَرَک. نیست. حالا این شد یک مطلبِ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر