جمعه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۹

منتقدین تکنوکرات؟

این نوشتار به تدریج تکمیل خواهد شد.

این نوشته‌ی حامد قدوسی، پاسخی است به نقدی که میثم، درباره‌ی نوشته‌ی قبلی او نوشته است. یک نگاه به نوشته‌ها نشان می‌دهد که بحث مدام دارد رو به پیچیده‌ترشدن، نامفهوم شدن و گنگ‌تر شدن پیش می‌رود. بحثی که اگر ادامه یابد، هر آن احتمالش هست به هر سویی برود و به مفاهیم نامرتبط دیگری کشیده شود و باز پیچیده‌تر از قبل گردد. اما مسائل جالبی در این نوشته‌ها طرح شده‌اند که مرور آن‌ها خالی از لطف نیست.
اگر درست مضمون نوشته‌ی اول را دریافته‌ باشم، این نوشته، مدعی است افرادی وجود دارند که با وجود آن‌که مواضع انتقادی نسبت به قدرت و حاکمیت دارند، از طرف قدرت تحمل می‌شوند و با وجود محدودیت‌های فراوان بالاخره جایی برای بیان انتقادهای خود پیدا می‌کنند. برخورد حاکمیت با آن‌ها شدت‌اش عموماً از شدت برخورد با کسانی که نقدهای سیاسی‌تر (با هیاهوی بیش‌تری) مطرح می‌کنند که در مواجهه‌ی مستقیم با قدرت حاکمیت است، از شدت کم‌تری برخوردار است.
مثال حامد از این دسته، شامل 4 نفر است. سید جواد طباطبایی، صادق زیباکلام، موسی غنی‌نژاد و مصطفا ملکیان. او در ادامه این افراد را با سلسله‌ای از روشنفکران مرتبط می‌سازد که در قدرت حضور داشته‌اند و با حضور در قدرت دست به کارهای اساسی در این مملکت زده‌اند: امیر کبیر و سپهسالار، تا کرباسچی.
یکی از موارد پیچیده‌کننده‌ی بحث در همین ابتدا وجود دارد. 4 نفری که برشمرده‌ شده‌اند، لااقل از آن لحاظ که مورد تحمل حاکمیت باشند هیچ سنخیتی با هم ندارند. دو نفرشان در لیست سیاه صداوسیما قرار دارند. ولی در مورد یکی صداوسیما تا همین اواخر غالباً پذیرای او به عنوان منتقد بود و از حضور او استقبال می‌کرد. موضع حاکمان هم در قبال آن‌ها یکسان نبوده است. از طرفی انتقادات آن‌ها نیز اصلاً همخوان و از یک سنخ نیست. صادق زیبا‌کلام بیش‌تر از موضع علوم سیاسی می‌نگرد و انتقادات‌اش عموماً در حوزه‌ی سیاست می گنجند. موسی‌غنی نژاد انتقادات‌اش بیش‌تر معطوف به مسائل اقتصادی است و مسائل معرفت‌شناختی این زمینه. جواد طباطبایی منتقد روشنفکری دینی است. مصطفا ملکیان، بیش از هر چیز، انتقاداتی به معرفت‌شناسی دینی ارائه کرده.
به همین دلیل مواضع حاکمان در قبال این‌ها هیچ‌گاه یکسان نبوده است. به نظر تنها نقطه‌ی اشتراک این افراد این است که اساسی‌ترین جریان‌های انتقادی اخیر را راه‌ انداخته‌اند. بعد این‌ها در کنار امیرکبیر، سپهسالارو ... تا کرباسچی قرار می‌گیرند که در مقاطعی بخشی از قدرت را در دست گرفته‌اند و از طرفی با روشنفکران در ارتباط بوده‌اند. چه تشابهی بین این دو دسته وجود دارد. چهار نفری که شمرده شده‌اند، هیچ‌گاه در عرصه‌ی قدرت حضور نداشته‌اند.

نوشته‌ی دوم (نقد میثم بر نوشته‌ی نخست حامد)، اما بیش‌تر در ادامه‌ی نوشته‌ی قبلی میثم است. میثم در آن نوشته به منتقدینی می‌تازد که برای حفظ موقعیت خود انتقاداتی الکی را مظرح می‌کنند، بدون آن‌که مشکل اصلی را مطرح سازند. برای ادامه‌ی نان خوردن خود، به‌جای ان‌که انتقاد اصلی را که متوجه حوزه‌ی قدرت است مطرح کنند، به مسائل سطحی ای می‌پردازند که با اصلاح آن‌ها قطعاً تغییر اصیل و حائز اهمیتی به وجود نمی‌آید. مسئله‌ای که وجود دارد این است که لااقل 4 نفری که حامد برشمرده جزو این دسته قرار نمی گیرند. آن‌ها مشکل اساسی را چیزی می‌دانند که مستقیماً با حاکمیت در ارتباط نیست، به همین دلیل حاکمیت اجازه‌ی بیان نظرات‌شان را تاحدی به آن‌ها می‌دهد. آن‌ها به نقد یک مسئله‌ی کوچک نمی پردازند. مدعی هستند که در پی حل اساسی‌ترین مشکل، علت‌العلل مشکلات، یا تنها مشکل از نظر خودشان هستند، اما مشکل اصلی مد نظر آن‌ها پیوند وثیقی با ایجاد تغییر اساسی در حاکمیت ندارد.