1) این پست رو برای خودم نوشتهام. مخاطب اصلیش خودم هستم. نخونیدش.
2) مدام مشغول کارهایی هستم که مربوط به خودم نیست یا اون کار اصلیای که باید انجام بدم و براش برنامهریزی کردم نیست. حتی وقتی با تعمد زیاد سعی میکنم فقط و فقط روی کار اصلیک تمرکز کنم و فقط همونو انجام بدم، یه آن به خودم میام و میبینم دارم یه کار دیگه انجام میدم که کاملاً به کاری که میخواستهام انجام بدم بیربطه.
3) هر چی سعی میکنم از دست برگهدیدن و سؤال طرح کردن و کارهای اینجورکی خلاص شم، تموم نمیشن که نمیشن. امروز نگاه کردم دیدم چند تا از برگههای آزمایشگاه مونده. دیدن این برگهها خیلی سخته. فکرشو بکنین که طرف دو سه صفحهای نشسته کد نوشته و از این نظر که به این نتیجه رسیده که حتا وقتی هیچی بلد نیست، یه چیزایی از روی کتاب کپ بزنه و بنویسه، برگهش در عین اینکه پره، بیربطه به مسئله و حالا باید توش بگردی و ببینی تا چه حدش رو طرف شبیه اون چیزی که باید در میومده درآورده. و بعد ببینی این چقدر با معیارهایی که تعیین کردی میخونه و یه نمرهای بدی. احتمالاً توی دلشون خواهند گفت که طرف به شکل اگاتیک (egg اتیک) نمره میده و نمیدونن که در عمل چقدر سخته تعیین نمره برای این نوع برگهها. یه بار اگه تونستم چند تا از سؤالاشو اینجا می ذارم ببینین شکل سؤالات چه جوریه.
۴) خدا لعنت کنه کسی رو که این بساط توزیع کوپن رو کشف کرد. وقتی ملتی رو که برای گرفتن کوپن میان میبینم واقعاً غصه میخورم. توی این شهر چقدر آدم بیسواد و کمسواد هست هنوز. و کسایی که اونقدر بیکارند که برای گرفتن کوپن دو ساعت قبل از باز شدن در توی صف میایستند.
۵) باید خودمو از شر بعضی چیزا خلاص کنم. چیزایی که دوست ندارم دیگه ادامه داشته باشن. مرتب درگیر اوایل بعضی کارها میشم و بعد که میبینم خیلی گستردهس میرم سراغ یه چیز دیگه و این طرحهای بلند مدت هیچ کدوم تموم نمیشن. باید یه برنامهریزیای بکنم که یکییکی اینها رو تموم کنم.
۶) مواقعی که مسخرهم میکنن خیلی تحت تاثیر قرار میگیرم. مدام به جملاتی که حاوی اون لحن تمسخرآمیز هستند فکر میکنم. حتماً باید راهی برای فرار از توجه به مسخرهشدنها وجود داشته باشه. در ضمن اینکه افق پیش روم خیلی تاریکه، کاملاً تو روحیهام تاثیر منفی گذاشته. فکر میکنم خیلی ضعیف و بیچارهم. و در نگاههای دیگران هم مرتب این نکته را میخونم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر