در روزهای آخر مجلس هفتم باهنر بیاناتی در جلسهی جامعهی اسلامی مهندسین داشت و طی آن از اقدامات عجولانهی دولت نهم گله کرده بود. باهنر در میانهی این سخنرانی، یکجا از ادارهی مهندسیوار کشور انتقاد میکند و از اصحاب دولت میخواهد که طرز تفکرات خود را از شکل مهندسی کنونی تغییر دهند.
در این میانه او جملهای را در توصیف مهندسی بهکار میگیرد، به این مضمون: «دو سال طول کشيد تا دولت را قانع کنيم که اقتصاد کشور نياز به تئوري دارد و صرفا با ديدگاه مهندسي نميشود کشور را اداره کرد، خاطرنشان کرد: از نظر مهندسي، عبور رشته کوه البرز از سوراخ سوزن ممکن است؛ يعني بايد کوه را پودر کرد و اين پودر را از سوراخ عبور داد، اما بحث اين است که آيا اين کار توجيه اقتصادي دارد يا اصولا مفيد است يا نه»
در این دو سه سال اخیر دو سه واژه در میان اصولگرایان باب یا ورد زبان شده و آنها در توصیف اعمالی که از طرف برخی از همفکرانشان و یا برخی مخالفینشان انجام میگیرد، از این دایرهی واژگان به کرات استفاده میکنند. دو تا از این واژهها که به کرّات از طرف افراد مختلف عمدتاً جناح اصولگرا به کار گرفته میشود، مدیریتکردن، مهندسیکردن است. اساساً مهندسی هم میرود که معانی عجیب و غریبی به خودش بگیرد.
مهندسی و مهندسیکردن را اگر چه نمیتوان در یک تعریف فشرده و جامع گنجاند، اما لااقل میتوان مختصات کلیای را برای آن مشخص ساخت که چارچوب اصلی فعالیتهایی که میتوان آنها را مهندسی نامید را مشخص میکند.
برای نمونه پرسمن در کتاب «مهندسی نرمافزار: مبتنی بر راهبردی تمرینگرا» جایی در همان اوایل کتاب مطالبی میآورد در پاسخ به سؤال «مهندسی چیست؟» و برای خودش بررسی میکند که آیا اطلاق واژهی مهندسی نرمافزار به آنچه در این کتاب توصیف میشود میتواند از جایگاهی برخوردار باشد و یا کمبود واژه خود او را بر آن داشته که این واژه را برای عنوان کتاباش انتخاب کند؟
او در پاسخ میگوید که مهندسی غالباً به سلسله اعمالی گفته میشود که در تلاشاند، معیار و محکهایی برای یک فن مشخص سازند و آن را اندازهپذیر و اندازهگرا (یا به عبارتی «متریکگرا») کنند. مثلاً مهندس ساختمان طراحیهایاش را مبتنی بر مقاومت مصالح میسازد و تمام تحلیلها و طراحیهای مربوط به کار ساخت ساختمان را در یک چارچوب محاسباتی و اندازهگرا انجام میدهد. یا همینطور یک مهندس مکانیک، یا یک مهندس برق.
اما آیا اطلاق این واژه به مهندسینی چون مهندس صنایع، IT، یا نرمافزار شایسته است. به نظر میرسد که کار این افراد، به مانند مهندسیهایی که بالاتر ذکر شد محاسبهگرا و اندازهگرا نیست؛ پس آیا میتوان این واژه را برای آنها نیز به کار برد. پاسخ این است که در مورد این فعالیتها نخستین نشانهای که شکل انجام کار آنها را مشابه فعالیتهای مهندسی میکند، همسانی روند پیشروی در کار و شیوهی مشترکی است که در حل مسائل پیش میگیرند. دومین ویژگیای که آنها را در جرگهی مهندسی وارد میکند، معیارها و متریکهایی است که برای این فعالیتها تعریف و استفاده میشود. مثلاً معیارهایی که میزان پیشرفت کار را مشخص میسازد، یا به تخمین تعداد خطاها، هزینهی نگهداری یا تعداد شکستها میپردازد.
بنابراین زمانی میتوان گفت مهندسی کردهایم که در یک مسیر تا حدودی برنامهریزی شده، با اهداف مشخص، تعیین هزینههای پروژهی اولیه، و در طی یک فرآیند تحلیل و طراحی و پیادهسازی منظم و در چارچوب متریکها و معیارهای مشخص انجام گیرد. مهندسی به خاطر اتکایاش به معیارها و متریکها ذاتاً وابسته به تئوری است و مبتنی بر تئوریهای پایه.
ببین تفاوت ره کز کجاست تا بهکجا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر