شنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۴

زوال تمدن ایرانی

مولوی داستانی نقل می کند ، به این مضمون که ، " پیری نزد طبیبی رفت و یک یک دردهای خود را نزد او بر می شمرد ، طبیب هم در پاسخ به هر درد ، علت آنرا پیری بیمار می دانست و هیچ علاجی را برای آن به دست نمی داد . دست آخر پیرمرد برآشفت و با عصبانیت گفت : آخر تو چه طبیبی هستی ؟ هیچ چیزی غیر از این نکته نمی دانی؟ طبیب گفت : این زود بر آشفتن تو نیز ، به خاطر پیری است . "
تمدن ایرانی آن چیزی است که در روح جمعی ایرانیان جلوه یافته است . این روح جمعی اصلی ترین ویژگیهای یک ایرانی را شکل می دهد . به گمان من بارزترین خصیصه ای که در حال و احوال امروز ِتمدن ایرانی دیده می شود ، پیری این تمدن است .
ناتوانی در نگرش درست به واقعیات ، برقراری ارتباط با دیگران ، نقد و اصلاح خویشتن . ( که البته منظور من وجود این ویژگیها در انفاس ایرانیان است ) . روی آوردن به پندنامه ها و گفتارهای نصیحت گونه ، و برآشفتن های زود هنگام روح جمعی ایرانی ، همه و همه نشان دهنده ی کهنسالی تمدن ایران است .
آنچه بیشتر این ویژگیها را در برابر دیدگان بارز می کند ، قرار گرفتن این تمدن در میان تمدنهای جوانی است که هرگز سعی در همزیستی مسالمت آمیز با این تمدن کهنسال نداشته اند و بر قامت او به درستی ننگریسته اند .

آنگونه که بیشتر دیده اید برای جامعه شناسان پدیده هایی چون بروز انقلاب در جوامع ، که بسیار تعیین کننده و در عین حال در نمونه های معدود و انگشت شمار روی می دهند ، از اهمیت فراوانی برخوردارند . باز هم به گمان من ، برای کسانی که می کوشند نگرشی همچون نگرش جامعه شناسانه به تاریخ داشته باشند ، بررسی دوره ی زوال یک تمدن بزرگ می تواند ، واقعیات بسیاری را که تا کنون از نگرشهای تاریخی مغفول مانده را نشان دهد و حقایق فراوانی را آشکار سازد . خصوصا که این دوره ی زوال در پیش چشمان آدمی در حال سپری شدن باشد . از این نظر بررسی زوال ایران و تمدن ایرانی ، که در برابر دیدگان ما در حال سپری شدن است ، یکی از بهترین موضوعات برای بررسی تاریخی می تواند باشد .
-----------------------------------
پی نوشت :
موجز نویسی وبلاگی گاهی باعث می شود ، آدم آنقدر قسمتهای مختلف اندیشه اش را بخورد ، که حتی قسمتهایی از اصل آنچه را که می خواسته باز گوید ، در پس پندار بماند . خواستم بگویم اگر می بینید ، این مطلب اخیر از انسجام کافی برخوردار نیست ، بدین خاطر است که اندیشه ای که در قالب فکری سنتی و دراز گوییهای ذهن ِ این چنینی شکل گرفته ، در قالب زبان ِ وبلاگی ، مجال نشان دادن تام و تمام خود را نمی یابد .

۴ نظر:

  1. سلام
    حق باشماست هرچیزی که اززمانه عقب بماندونتواندپاسخگوی زمان باشددچارزوال می شود.

    پاسخحذف
  2. در این روزها که در اطراف و اکناف فکرهای هگلی و بعضا هگل زده مدام بر چشمان ادم ظهور می کنند ، آدم یکبار چشم وا می کند ف می بیند بی آنکه بخواهد هگل مشرب شده است .لیک آنجا که از بُزانکه تا لنین هیچیک نتوانستند از هگلیت خارج شوند ، عیب هگل زدگی بر من آشفته ی بی مقدار چرا می کنید ؟
    حسن جان
    انگار با من از همه کس آشناتری
    از هر صدای خوش به دلم هم صداتری
    ایلیا جان متشکرم .
    نظرات زیبایت آدم را وادار می کند به نوشتن

    پاسخحذف
  3. بلاگ‌ نیوز به مطلب شما لینک داد

    پاسخحذف
  4. سلام
    ببخشيد كدام تمدن.
    ................................
    داوري ، خود بازي است.
    دکتر کاشی در مطلبی تحت عنوان " بازي گري و داوري " به نسبت یابی این دو مفهوم پرداخته و نتایج سیاسی و عملی برگرفته است. تحلیل ایشان متکی بر تفکیک میان بازی گری و داوری می باشد. .........هرنوع داوری می تواند خود نوعی کنش گفتاری (Speech-Act) باشد...........این رویکرد به گفتگو خصلت سلطه جویانه داشته تائید...........داوری مبتنی بر گفتگو خود به کنشی جمعی بدل گردد .
    http://tahlilrozane.blogfa.com/post-73.aspx

    پاسخحذف