یکشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۹۱

یک تفکیک مهم

از همان ابتدایی که وبلاگ راه افتاده بود، برخی از پدیده‌ای اسم بردند به نام سرسری‌خوانی و سرسری‌نویسی وبلاگی. یکی از افرادی که این پدیده‌ را بسیار زیان‌آور می‌دانست، داریوش‌ آشوری بود. می‌خواهم بگویم که سرسری‌نویسی و سرسری‌خوانی و سرسری حرف‌زدن و این‌ها، بیش از آن‌که به رسانه‌ای که از آن استفاده می‌شود داشته باشد، به هدف افراد از به‌کارگیری آن بستگی دارد.
مقاله‌نویسی علمی، بدین جهت رواج پیدا کرده است که انسان‌ها بتوانند تجربیات خود را به بهترین شکل و به آسان‌ترین وجه در اختیار دیگران قرار بدهند.
در ساختن سیستم‌های پیچیده اغلب با مشکلات متعددی مواجه می‌شویم که تجربه‌ی افرادی که قبلن با آن مشکل مواجه شده‌اند می‌تواند برای فرد بسیار مفید و ارزشمند باشد. ولی وقتی هدف از مقاله‌نویسی گرفتن امتیاز بشود و بالا بردن رتبه‌ی علمی، کم نیستند افرادی که حاضر بشوند دروغی را در قالب مقاله به دیگران قالب کنند و امتیازش را بگیرند.
با یک دکتر نرم‌افزار در هند مصاحبه می‌کرد و درباره‌ی صنعت آی‌تی از او می‌پرسید. او می‌گفت که در دوره‌ی فوق لیسانسش که در هند خبری از آی‌تی نبود، عنوان پایان‌نامه‌اش یک موضوع پیچیده و خیلی جزئی در یکی از مباحث پیشرفته‌ی هوش‌مصنوعی بود. کار بسیار دشوار و بدون هیچ کاربرد و حمایتی انجام می‌شد و هدف فقط این بود که مقاله‌ای ارائه بشود.
اما در دوره‌ی دکترایش، که پروژه‌ای صنعتی را در اختیار گرفته بود، کار بسیار ساده‌تری را برای ارائه‌ی مقاله و تز پیش رو داشت. می‌گفت مسائل و مشکلاتی که ما در تولید سیستم با آن مواجه بودیم، مسائلی بود که در هیچ کجای دنیا سابقه نداشت و طبیعتن راه حل‌های ما برای دیگران می‌توانست بسیار کارگشا و کاربردی باشد و دروغی هم وجود نداشت.
پیش از اینکه بحث را ادامه دهم، یک نکته‌ی فمینیستی بگویم، الان در تصور شما این دکتر مرد بود یا زن؟
اینکه دکتر بای‌دیفالت در ذهن شما مرد است ، نشانی از مردسالارانه بودن ذهن من و شماست.
بپردازم به اصل مطلب. بعضی اوقات هدف افراد این است که به سرعت نامشان مطرح شود. برای این افراد بیش از آن‌که مسئله‌ای وجود داشته باش که نیاز به طرحش آن‌ها را واداشته باشد بیندیشند، این نیاز وجود دارد که دیگران آن‌ها را بشناسند.
در این شکل فکر کردن، مسائل باید به سرعت حل شوند و زودتر به جایی برسند.
این است که معمولن این افراد به سراغ موضوعاتی می‌روند که پر مخاطب به نظر می‌رسند، و به سرعت مطلب تولید می‌کنند. با ارجاعات فراوان، که به نظر برسد در این زمینه مطالعه‌ی فراوانی داشته‌اند و پیش‌زمینه را به خوبی مورد مطالعه و بررسی قرار داده‌اند.
چون من اینجا محدودیتی در بردن نام افراد ندارم، چند نمونه را که به وضوح در مطالبی که می‌نویسند یا می‌گویند این امر را می‌توان دید را نام ‌می‌برم، محض نمونه. دکتر شهریار زرشناس که معمولن در صدا وسیما خیلی از او دعوت می‌کنند درباره‌ی مسائل مختلف صحبت کند و از او تابلوتر و مشهورتر رحیمی ازغدی. در این سو هم به اکبر گنجی، مسیح علی نژاد و شادی صدر می‌توانم اشاره کنم.

در برابر این موضوع، موضوع دیگری مطرح است و آن داشتن مسئله است.
گفته‌اند که در جلسه‌ای درباره‌ی مولوی، فتح اله مجتبایی را دعوت کرده بودند و آن ماری شیمل را نیز. فتح اله مجتبایی به آن ماری شیمل ایراد گرفته بود که وقتی نمی‌تواند از روی مولوی درست بخواند، چطور خود را کارشناس و متخصص مولوی‌شناس می‌داند و در جلسات مولوی‌شناسی به عنوان صاحب‌نظر شرکت می‌کند.
موضوعی که می‌خواهم به واسطه‌ی آن گروه اول را از گروه دوم تفکیک کنم، باز همان به دنبال مسئله بودن است.
برای آن‌که در یک موضوع صاحب‌نظر به حساب بیایید، لازم است که یک یا چند مسئله را در آن زمینه حل کنید، نه آن‌که بسیار در مورد آن بدانید. کسانی که یک سیستم ساخته‌اند، سیستم موجودی را تعمیر کرده‌اند، و یا مسئله‌ای را حل کرده‌اند، به خوبی حرف مرا درک می‌کنند.
دانستن انبوه مطالب در مورد یک موضوع، وقتی مسئله‌ای برای حل کردن نزد ما وجود نداشته باشد، دانشی را برای ما فراهم نمی‌کند.
تا زمانی که به کند و کاو نپردازی، یک اقیانوس چیز دانستن درباره‌ی یک موضوع هم نه شناخت می‌آورد و نه احساس شناخت به آدمی می‌دهد.

زمانی در توسعه‌ی یک سیستم نرم‌افزاری همکاری می‌کردم که مربوط به بنادر بود. در طول سه ماه، انبوهی مطلب درباره‌اش خوانده بودم و قسمت‌های مختلفش را بارها وارسی کرده بودم. اما می‌دانید چه زمانی احساس کردم که سیستم را واقعن می‌شناسم؟ بعد از دو مرحله‌ی بحرانی حل مسئله.
من به وضوح متوجه شدم که یک سیستم را زمانی می‌توان شناخت که زمانی که واقعن مورد استفاده قرار می‌گیرد، به حل مشکلاتش بپردازی. زمانی که کاربران با جیغ و داد و فریاد فحشت می‌دهند.
زمانی که مسئله را به خوبی درک کرده‌ای و مشکلی برای حل کردن پیش خودت سراغ داری.
وقتی مشکل وجود داشته باشد، راه حل گاه جاهای دوری پیدا می‌شود. گاه کلی باید بکاوی و پایین بروی. مثل یک معدنچی، کاری سخت و طاقت‌فرسا انجام دهی. دچار مشکلات فراوان شوی. اما از رهگذر این کاوش‌هاست که شناخت به دست می‌آید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر