پنجشنبه، آذر ۱۷، ۱۴۰۱

از اصلاح طلبی تا براندازی: مروری بر زمینه‌های شکل‌گیری اعتراض‌های سال 1401

 این مقاله پیش تر در سایت جدال منتشر شده است "لینک مقاله اصلی"

پیش از هر چیز باید اشاره کنم که، در نوشتن این مقاله، من بیش از هر چیز دیگر، از گفت‌وگوی آقای احمد زیدآبادی با ویرگول پلاس (https://www.youtube.com/watch?v=MRUV7L0goDA) تاثیر پذیرفته‌ام.

وقتی در بین دوستان خود که در جنبش اخیر بیش از هر کس دیگری فعال هستند و در گروه‌های اجتماعی فعالیت می‌کنند نگاه می‌کنم، اغلب کسانی هستند که:

1 علاقه‌ی شدیدی به ایران داشته‌اند. مثلا س که وقتی به خانه‌ی جدید رفتیم و در اسباب‌کشی ما را کمک کرد، روی تخته نوشته بود "چه عاشقان بی‌نشانی" یا م که مرتب سرودهای درباره‌ی ایران گروه آرین، آرش و... را برای ما می‌گذاشتند.

2 در سال 96 حمایت گسترده‌ای از آقای روحانی کردند و به به قدرت رسیدن او کمک زیادی نمودند.

در سطح کشور نیز، اگر به نموداربنفش نگاهی بیندازیم، می‌بینیم که پررنگ‌ترین بنفش‌های روی نقشه در سال 96، بلوچستان و کردستان بودند و بعد تهران.

اگر نگاهی به طرفداران آقای روحانی در سال 96 بنیدازیم، باز هم می‌بینیم، اغلب آن‌ها کسانی هستند که در شهریور 1401، با شدت برای براندازی و سقوط جمهوری اسلامی کوشش گسترده‌ای به عمل آوردند.



به باور من، چنان که آقای زیدآبادی در گفت‌وگوی خود با ویرگول پلاس به آن اشاره می‌کند، ریشه‌ی وقایع اخیر را می‌توان در انتخابات سال 96 جست‌وجو کرد. در سال 96، آقای روحانی متوجه بود که اختلاف رای کمی با نفر دوم دارد و ممکن است برنده‌ی انتخابات نباشد. با توجه به این مسئله، ایشان تلاش کرد، رای افرادی را که ممکن بود به کل رای ندهند به سوی خود جلب کند. به همین دلیل، به سوی مطرح کردن وعده‌های رادیکال‌تر رفت. وقتی آقای روحانی این وعده‌ها را مطرح می‌نمود، 4 ماهی از انتخاب ترامپ به عنوان رییس جمهور امریکا گذشته بود، اما ترامپ هنوز به برجام پایبند بود. قاعدتا، آقای روحانی به این نتیجه رسیده بود، حرف آقای ظریف در مورد این که امریکا نخواهد توانست از برجام خارج شود و یا ماشه را اجرا کند، دقیق بوده است. زیرا، حتا یک رییس جمهور جمهوری خواه امریکا، که در وعده‌های انتخاباتی‌اش، وعده‌ی خروج از برجام را داده بود، از آن خارج نشده بود. بنابراین، آقای روحانی انتظار داشت، با توجه به موفقیت برجام، بتواند اهرم فشار قوی‌تری در داخل حکومت ایجاد کند و وعده‌های ریشه‌ای‌تری که مطرح کرده بود را پیش ببرد و عملی سازد. این وعده‌های رادیکال، توانست قشر وسیعی از هنرمندان، اقلیت‌ها، و ایران دوستان را با آقای روحانی همراه و امید عظیمی در آن‌ها به وجود آورد. به علاوه با توجه به رادیکال شدن فضای انتخابات، دو طرف انتخابات، سعی و تلاش زیادی در نشان دادن ناکارآمدی طرف مقابل نمودند. اصولگرایان، برای رسیدن به قدرت، از هیچ تلاشی برای ناکارآمد جلوه دادن دولت روحانی، فروگذار نکردند و طرفداران آقای روحانی نیز برای کسب رای بیش‌تر، وضعیت کلی نظام را ناکارآمدی مطلقی نشان دادند که تنها با اصلاحات بسیار عمیق قابلیت برگشت دارد.

اما، پس از انتخابات ریاست جمهوری دو سه اتفاق بزرگ، ضربات مهلکی را به باورهای هر دو طرف وارد نمود:

1 ترامپ، چند ماه پس از انتخابات ریاست جمهوری از برجام خارج شد و خروج ترامپ، به تنهایی باعث شد، تمام دستاوردهای ایران از رفع برجام دود شود. در آن زمان، تصور دولت آقای روحانی این بود که شاید شبکه‌ی مالی "اینستکس" بتواند جایگزین "سوییفت" شود و ایران بتواند ارتباط خود را با جهان حفظ کند، اما این سراب هم به زودی رنگ باخت.

من به یاد دارم که در طول سال‌های 94 تا 98، من بارها از مدیران پایانه‌های کانتینری بزرگ ایران خواستم که به ما در تلاش بیش‌تر بر روی سامانه‌ی بومی خود کمک کنند. اما، یکی از این دو، مرتب دنبال شرکت هاچینسون بود و دیگری دنبال سایبرلاجیتک و سومی به دنبال شرکت‌های هندی. مرتب می‌گفتند: "سیستم شما که به درد نمی‌خورد."

امروز اما، همان شرکت‌ها، سیستمی که من در توسعه‌اش نقش زیادی داشته‌ام را به عنوان پیش‌رفته‌ترین سیستم بندری ایران معرفی می‌کنند. مثلا این‌جا، دقیقه‌ی 9 تا 12 این ویدئو را ببینید: (https://youtu.be/tKoi82yt7Go) یا آگهی اینستاگرامی این شرکت را:

دولت آقای روحانی، به باور من، تحریم‌ها را به خوبی شناسایی نکرده بودند و نمی‌دانستند که هدف‌های اصلی دولت امریکا از اعمال این تحریم‌ها چیست. هنوز هم من می‌بینم که کسی در میان اصلاح‌طلبان پیدا نشده که، مثلا کاری همپای آن‌چه آقایان مسعود براتی و سید حامد ترابی در شناختن تحریم‌های امریکا انجام داده‌اند، انجام دهد و به دقت نظام تحریمی امریکا را بررسی کند.

به علاوه، بدنه‌ی دولت آقای روحانی، به هیچ وجه علاقه‌مند به توسعه‌ی سامانه‌های بومی، یا توسعه‌ی سامانه‌های مشترک با شرکت‌های چینی نبودند و اغلب تمایل به کار با شرکت‌های اروپایی، کره‌ای و دیگر متحدان نزدیک امریکا داشتند. خروج امریکا از برجام، ضربه‌ی سختی به باورهای طرفداران آقای روحانی و آقای ظریف بود.

نکته‌ی دیگری که به نظر من، دولت آقای روحانی، در شناخت آن چندان موفق نبود، درک اهداف اصلی امریکا از رفتن به سوی برجام و خوش‌بینی به نتایج آن بود. این که امریکا به خاطر انتخابات سال 92، مذاکره با ایران را شروع نکرد، بلکه به خاطر غنی‌سازی 20 درصد در سال 91، مذاکرات با ایران را شروع کرد. ( https://t.me/YousofAzizi23/145)

 

2 به باور من، آن‌چه بیش از خروج ترامپ از برجام، به لحاظ اقتصادی به ایران ضربه زد، سیاست مالی دولت بود. دولت آقای روحانی بین رکود و تورم اقتصادی، اولویت خود را مهار تورم گذاشت. برای مهار تورم، در دوره‌ی اول ریاست جمهوری، ایشان، از شناورسازی نرخ سود بانکی حمایت کرد. این مسئله باعث شد، بخش عظیمی از پول مردم ایران، به امید دریافت سود بیش‌تر به سوی بانک‌ها و موسسات مالی و اعتباری سرازیر شود. به علاوه، موسسات مالی و اعتباری‌ای چون پدیده و ثامن الائمه و... به وجود آمدند. این مسئله باعث شد، تورم تا حد زیادی مهار شود. اما به دلیل رکود اقتصادی، این پول‌ها، در مسیر تولید ارزش اقتصادی به کار نیفتادند. این مسئله باعث شد، موسسات مالی و اعتباری، تبدیل به چیزی شبیه شرکت‌های پانزی شوند که پول‌های مشتریان جدید را صرف پرداخت سود به مشتریان قبلی می‌کنند. دولت در سال 95 متوجه شد که دیگر نمی‌توان این مسیر را ادامه داد، اما، بستن این موسسات می‌توانست باعث به وجود آمدن تورم شدیدی شود و در نتیجه آقای روحانی برای دور دوم رای نیاورد. بنابراین، این سیاست تا سال 96 ادامه پیدا کرد، اما در سال 96 و پس از انتخابات، دولت سعی کرد سود بانکی را پایین آورده و این موسسات مالی را منحل سازد. در نتیجه‌ی این سیاست، تورم بار دیگر، آن هم با ابعادی وسیع‌تر، شروع به رشد کرد.

 

3 در نتیجه‌ی دو مورد بالا، کل دستاوردهای دولت آقای روحانی، یعنی مهار تورم و برجام، به شدت با بحران مواجه شد و مخالفان او در حکومت توانستند دست بالا را بگیرند. حالا، نه تنها، وعده‌های رادیکال آقای روحانی عملی نبود، بلکه حتا آن‌چه فکر می‌کرد به راحتی قابل دسترس باشد هم دور از دسترس بود. این مسئله باعث شد، حضور آقای روحانی در سیاست کشور کم‌رنگ و کم‌کم محو شود. به باور من، علت اصلی این شکست، باور عمیق سیاست‌گذاران خارجی دولت آقای روحانی به "سیاست ایده‌گرا" در تقابل با "سیاست واقع‌گرایانه" بود. برخورد این ایده‌های سیاسی با دیوار سخت واقعیت، برای اغلب طرفداران آقای روحانی، آن‌ها را به سمت "سیاست‌های واقع‌گرایانه" نکشانید، بلکه به سمت فاصله گرفتن هر چه بیش‌تر از واقعیت سوق داد.

 

4 سیاست‌های آقای روحانی در طول 8 سال، همه و همه، طوری طراحی می‌شدند که طبقه‌ی متوسط را با دولت همراه کنند. مثلا رقم یارانه‌ی دریافتی، حتا برای دهک‌های پایین، در طول 8 سال ریاست آقای روحانی، ذره‌ای بالا نرفت و از تورم تاثیر نپذیرفت. از آن طرف، بلیط هواپیما، پرداخت سنوات دانشجویان برای خروج از کشور و دیگر نرخ‌هایی که افزایش آن‌ها می‌توانست به نارضایتی طبقه‌ی متوسط منجر شود، در دولت آقای روحانی به نرخ قبلی باقی ماندند. به همین دلیل، شورش‌های سال‌های 96 و 98، اغلب در مناطقی اتفاق افتاد که آقای روحانی کم‌ترین رای را در آن‌ها داشت. اغلب به وسیله‌ی اقشار فقیر و کم‌درآمد جامعه.

 

5 با روی کار آمدن دولت آقای رییسی، توجه دولت، بیش‌تر به اقشار فقیر و محروم جامعه معطوف شد. یارانه‌ی آن‌ها افزایش نزدیک به ده برابری پیدا کرد و حقوق کارگران یک و نیم برابر شد. از آن طرف، دریافت مالیات و سیاست‌های فراوان دیگری که می‌تواند منجر به نارضایتی طبقه‌ی متوسط و مرفه شود، و در طول هشت سال دولت آقای روحانی وانهاده شده بود، به صورت جدی پیگیری شد.

6 این مسائل در مجموع باعث شده که شکاف عمیقی بین دو طبقه‌ی فقیر و متوسط ایران به وجود آید. طبقه‌ی متوسط + اقلیت‌های قومی/مذهبی، که در سال 96، امیدهای فراوانی در آن‌ها ایجاد شده بود، نه تنها آن وعده‌ها را محقق شده نمی‌یابد، بلکه شرایط را هر روز سخت‌تر از دیروز می‌بیند. به علاوه، گفتمان ناکارآمدی که در طول این هشت سال، مرتبا از سوی دو جناح قدرت، بر سر هم کوفته می‌شد، به باور عمومی تبدیل شده است. این دو مسئله بر روی هم باعث شده، این قشر به ناامیدی کامل از حکومت و تلاش برای مشروعیت زدایی از آن برسد.

 

7 از طرف دیگر، اقشار کم درآمد، حالا پس از سال‌ها، کورسوی امیدی جلوی خود می‌بینند و به هیچ وجه با طبقه‌ی متوسط همراه نمی‌شوند. تعداد آن‌ها هم کم نیست.

 

8 به باور من، موتور محرک راه افتادن جریانی که بتواند منجر به سرنگونی یک حکومت شود، یا یک نیروی مهاجم خارجی است و یا اقشار فقیر که چیزی برای از دست دادن ندارند. در جریان اعتراض‌های اخیر، با توجه به خروج امریکا از افغانستان و وضعیت کنونی اوکراین، به نظر نمی‌رسد که توانی در نیروی مهاجم خارجی برای یک حمله‌ی دیگر باقی مانده باشد. از آن طرف، به نظر نمی‌رسد که دهک‌های پایین جامعه، به دلیل آن‌چه گفته شد، از این اعتراض‌ها پشتیبانی کنند. این مسئله باعث شد، که من از ابتدای این اعتراض‌ها، امید داشته باشم، که همانند سال 88، به تدریج رو به افول برود.

9 با این وجود، به دلیل حس تنفر شدید به وجود آمده، وضعیتی برای بخش قابل توجهی از مرجع‌های فکری مردم ایران (بخش مهمی از هنرمندان، دانشجویان، ایرانیان خارج از کشور) که غیرقابل برگشت می‌نماید. البته من سال 88 هم فکر می‌کردم، خیلی چیزها غیرقابل برگشت است و مثلن به دوستان اصلاح طلب خود می‌گفتم، بعد از این، دیگر نمی‌شود انتخاباتی در ایران برگزار کرد. ولی، انتخابات 92، 94، 96، برگزار شد و واقعیت به من نشان داد که خیلی چیزها که غیرقابل برگشت به نظر می‌رسند، می‌توانند برگردانده شوند.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر