پنجشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۴

نجات بشر

از دیرباز ، شاید به قدمت وجود آدمیزاد در این کره ی خاکی ، انسانهای زیادی پا به عرصه ی وجود گذاشته اند ، که بزرگترین هدف ِ خویش را " نجات جان و فکر بشر از گمراهی" قرار داده اند .
دو سه روز پیش فیلم "ژاندارک" ، محصول 1948 ، به کارگردانی "فلمینگ" را سینما چهار ، پخش می کرد .یک نکته ی جالب در مورد ِ این "ابرشخصیتهای تاریخی" که از دید سینما ، زندگی معنوی شان پر اهمیت محسوب شده ، این است که در مورد هر کدامشان دو سه تا فیلم ساخته شده و هر یک با زاویه ی دید خاصی زندگی آنها را مورد بررسی قرار داده است .
از بین اینها دو سه تا برای من خیلی شاخص بوده اند و با دقت نظر زیادی آنها را دنبال کرده ام . یکی "فرانچسکو" ، یکی " مسیح" ، و یکی هم همین "ژاندارک" . قصد دارم اگر فرصتی دست داد ، حاصل تامّل ِ خود ، بر این فیلمها را شرح بدهم و خصوصا درباره ی فیلم "آخرین وسوسه ی مسیح" که به گمانم تا کنون ، هفده ، هیجده باری آنرا دیده ام و هربار نکته ای تازه دریافته ام ، اندک توضیحی بیاورم . بگذریم و برسیم به "اندیشه ی نجات بشر" .
از انبیا و اولیا و مرشدان و صوفیان گرفته تا فیلسوفان و متکلمین و ... ، خواستگاه همه ی اینها ، همین "نجات بشر" بوده است . همه ی اینها دل در گرو "نجات بشر از گمراهی" داشته اند .
نکته ی جالب اینجاست که همه ی اینها بی آنکه بدانند ، اعتقاد به "اصالت باور" داشته اند ، یعنی اینکه ریشه ی گمراهی بشر را در باورهای او می دانسته اند و بدین سبب تلاش همه ی آنها ، بیش از هر چیز ، مصروف تغییر باورهای بشری شده است .
اما در اینجا می خواهم به دو چیز بپردازم . نخست آنکه چرا کسانی پیدا شده اند که دعوی داشته اند ، ارمغان نجات را برای آدمی به همراه آورده اند ؟و دوم اینکه حاصل ظهور منجیان برای بشر چه بوده است ؟

در پاسخ به سؤال نخست ، به نظر من ، آدمی از ابتدا در خود نیاز به نجات را احساس می کرده است . این احساس نیاز ، غالبا در گفتمان اندیشه ها به بروز و ظهور می رسیده و می رسد . و در قالب همین احساس نیاز بوده است که کسانی هم که این نجات را در خویش می یافته اند ، مسئولیّت ِ رساندن آن به دیگران را نیز ، بر دوشهای خویش احساس می کرده اند .
اما چرا آدمی مدام به نجات می اندیشد ؟ به نظر من هراسی که انسان به خاطر انسان بودنش ، همیشه آنرا احساس می کند ( که به گمان من هراس و حسرت ِ از دست دادن ِ زندگی است ، و اینکه انسان خویشتن را و آن چه در اختیارش قرار گرفته را ، بسیار کمتر از آن چیزی که می باید به آن می رسیده می پندارد . ) باعث می گشته و می گردد تا نجات خویش را در بیرون خویشتن جستجو کند . حتی آن هنگام که کسانی تلاش در نجات خویش با تامّل به درون خویشتن داشته اند ، بیشتر به آن جنبه هایی از خویش چشم امید داشته اند که در حال عادی خارج از دایره ی خویشتن شان بوده است . یعنی به ساحت هایی از فکر ، اندیشه و روحشان که در حال عادی دستشان از رسیدن به آنها کوتاه است . می خواهم بگویم که انسانها حال عادی خویش را ، هیچگاه ، حال ِ آرامش و نجات نمی دانسته اند .

اما در مورد دوم و اینکه ظهور منجیان و راهی که هریک پیش پای آدمی نهاده اند ، چه حاصلی برای بشر به همراه آورده است . پاسخ به این سؤال را من وامی گذارم به سؤالی دیگر : " آیا صرف اینکه شما در زندگی پیروی از منجی خاصی را پیشه کرده اید و تلاش نموده اید رهاورد او را در ساحت باور خویش جایگزین سازید ، شما را از پیروان منجیی دیگر متمایز نموده است ؟ " . همه ی ما می دانیم که هرگز هیچ منجیی این باور را اشاعه نداده که تنها پیروی از اوست که راه رستگاری و نجات را بر انسان هموار می سازد و هر آنکه طریق آن منجی را بپذیرد به نجات ابدی رسیده است .
البته شاید مسیحیان را کسی از این لحاظ متمایز بداند ، که معتقدند ، "همه ی مسیحیان در خو ن عیسی نجات یافته اند و گمراهیی از برای آنها نیست ." . اما پاسخ این اشکال در اینجاست ، که مسیحیّت نیز با تقسیم پیروان خویش به واقعی و غیرواقعی ، راه چنین استدلالی را بر خویش می بندد .
نمی توان به شکل قطع گفت ، اما منصفانه اگر بخواهیم قضاوت کنیم ، از میان پیروان هر منجیی کسانی یافت شده اند که آن "نجات معهود" را در خویش یافته اند و بسیاری نیز آنرا درنیافته اند . بنابراین هیچیک از رهاوردهای نجات ، رهاوردی خالص و همه گیر ، که بتواند انتظاری را که از منجی می رفته است برآورد ، نبوده است .
بنابراین از نظر من اندیشه ی انتظار برای ظهور منجی ، یا پیروی از کسی که انسان نجات را در او یافته است ، حُسنی است ، بزرگ ، پیش برنده و البته آرامش بخش . اما چنانکه تاکنون هیچ منجیی ، آن انتظار معهود از منجی را برنیاورده است ، از این پس نیز چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد .

۷ نظر:

  1. كو كجاست آن منجي بشريت؟
    همه دم از آمدن منجي مي زنند، غافل از اينكه خود همين همه، مي توانند يك منجي حداقل براي نجات خودشان باشند.

    پاسخحذف
  2. سلام
    دوست خوبم دروبلاگم ازدوستان خواستم نظرشان رادرباره مسئله هسته ای بنویسند.خوشحال می شوم شماهم دراین فراخوان شرکت کنید

    پاسخحذف
  3. سلام محسن عزیز
    پیشنهاد میکنم ژاندارک نسخه جدید را حتما ببینی.در نسخه جدید کارگردان تردیدهای درونی ژاندارک را به تصویر می کشد و او را در فضای بین منجی گری و خودخواهی افراطی اش به نوسان وامی دارد.فیلم بسیار جالب ست.پیشنهاد میکنم داگویل را هم حتما حتما ببینی که مایه های اخلاقی عمیقی برای بررسی دارد.

    راستی این گزینشهای چند مرحله ای ربا یپیغام گذاشتن دیگه چه صیغه ایه هان؟!

    پاسخحذف
  4. دوستان عزیز!
    ببخشید از این همه تاخیر
    مسافرت است و گرفتاریهای آمد وشد .

    ایلیای عزیز!
    امیدوارم دیر نشده باشد . نظرم را خواهم نوشت .

    نی لبک عزیز !
    ژاندارک جدید همان است که دخترک در ابتدای فیلم جامی از خون سر می کشد؟
    اگر آن باشد آنرا دیده ام .

    از خط آخر نوشته ات و منظوری که از آن داشته ای مطلقا سر در نیاوردم .

    ادامه ی این نوشته تا چند ساعت دیگر .
    البته اگر مشکلی پیش نیاید.

    پاسخحذف
  5. نی لبک عزیز!

    آمدم سر بزنم انگار تیغ فیلتر بر وبلاگ تو نیز فرود امده است .از اینترنت دانشگاه البته این فیلترها وجود ندارد . از نجا تو را خواهم دید .

    پاسخحذف
  6. salam . nistin? in webeh jadid shoma kheily behtare

    پاسخحذف
  7. پیفام قبلی مال من بودش ها.

    پاسخحذف