پنجشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۴

در مورد داستان فرنی و زوئی

داستان فرنی و زوئی را پارسال اوایل تابستان خواندم . درست در همان اوان آشنایی با پروژه معنویت ملکیان و چه تصادف عجیب و جالبی بود .
پیش از آن دو کتاب "ناتور دشت" ( که به همراه شرحها و نقدهایی بر کتابهای سالینجر در کتابی گرد آمده بود ) و "بلند بالاتر از هر بلند بالائی" را از سالینجر ، خوانده بودم . به همین دلیل با نثر سالینجر آشنا بودم و می دانستم که در این کتاب حداکثر در داستانی از دو سه روز زندگی شخص اول داستان ، شخصیت او واشکافی می شود . یکی از دوستان می گفت که تخصص سالینجر در آفرینش ( و وانمایی ) شخصیت یک فرد است .
به هر رو ، در داستان فرنی و زوئی ، بخش اول (فرنی) در واقع مقدمه ای است برای بخش دوم (زوئی) که در آن جلوه هایی از شخصیت فرنی باز گشوده می شود . اضطرابها و دغدغه های او ، ==. بعد در قسمت دوم درونمایه اصلی داستان آن اواخر و در واپسین صحنه ها رخنمایی می کند . همانند آنچه در "ناتوردشت" می بینیم .

۱ نظر: