در طول جنگ ایران و عراق، سپاه و ارتش، به دو نیروی همهدف اما با ساختارهای متفاوت تبدیل شدند که جدای از هم میجنگیدند. پس از چند عملیات مشترک همچون ثامن الائمه (شکست محاصرهی آبادان)، طریق القدس (آزادسازی بستان)، فتح المبین (آزادسازی شمال غرب خوزستان)، بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) و رمضان (اولین حمله به خاک عراق)، به دلیل تفاوتهای فراوان، این دو نیرو، به دو نیروی کاملا متمایز و حتا مخالف یکدیگر تبدیل شدند. این تفاوت به قدری زیاد بود که حتا سی سال پس از جنگ ایران و عراق نیز، همچنان این دو نیرو برای انجام هدفهایی که نقاط مشترک زیادی دارد، نتوانستهاند در قالب یک ساختار ادغام شوند. این تفاوتها بیش از هر چیز، از چه ناشی میشود؟ دلایل عدم موفقیت حکومت ایران در ادغام این دو ساختار (کاری که در مورد کمیته، ژاندرامری، و شهربانی انجام شد) چیست؟ کدام یک از این ساختارها عملکرد موفقتری داشته است؟ آیا تفاوتهای ارتش و سپاه بیش از هر چیز از تفاوتهای ایدئولوژیک این دو نهاد ناشی میشود یا
فرهنگ سازمانی متفاوت، مهمترین دلیل تمایز آنهاست؟
در ابتدای جنگ، سپاه پاسداران، همچون چندین نهاد دیگر مانند: کمیتههای انقلاب اسلامی، جهادسازندگی، ستاد جنگهای نامنظم و... در جبهههای جنگ به عنوان یک نیروی کمکی برای ارتش حضور پیدا کرد. اما به تدریج و از اوایل سال دوم جنگ، به دلیل حضور گستردهی نیروهای بسیجی-مردمی در این نهاد، سپاه نقش بسیار گستردهتری در جنگ پیدا کرد و از یک نیروی کمکی به یکی از دو نیروی اصلی فعال در جنگ تبدیل شد. در نبردهایی چون طریق القدس و بیت المقدس، نیروهای سپاه، نقش اصلی را در پیشبرد اهداف داشتند و بعد از عملیات رمضان، اکثر عملیات آفندی (حملهها) به جز موارد معدودی چون عملیات قادر با فرماندهی سپاه انجام شد. پرسش این است که چه رویدادهایی در جنگ باعث پررنگ شدن تدریجی نقش سپاه و در کنار آن کمرنگ شدن تدریجی نقش نیروهایی دیگر مردمی همانند سپاه، چون ستاد جنگهای نامنظم، کمیتههای انقلاب اسلامی و... شد؟ به نظر من، پاسخ به این سوال، میتواند مسائل زیادی را در ذهن افرادی که در نقش سپاه تردید دارند حل کند.
پس از جنگ، کوششهایی برای ادغام این دو نهاد (ارتش و سپاه) در یکدیگر انجام گرفت، اما موفقیتی به دست نیامد. در حالی که ادغام ژاندارمری، شهربانی و کمیته، به سرعت انجام گرفت.
اگر به تاریخچهی مشاجرههای بین محسن رضایی و علی صیادشیرازی و روایت هر دوی آنها از این مشاجرات دقت کنید، میبینید که در طول جنگ هم، حداقل از طرف ارتش، تلاشهایی صورت میگرفت تا این دو نیرو در یکدیگر ادغام شوند و زیر نظر ارتش کار کنند. در کتاب دایره المعارف مصور جنگ تحمیلی، نوشتهی جعفر شیرعلی نیا، مفصلا به این مطلب پرداخته شده است.
برخی معتقدند ساختار متفاوت فرهنگی و سازمانی این دو نهاد، اصلیترین دلیل تفاوت آنهاست. در طول جنگ، فرماندهان سپاه درجه نداشتند و بسیاری از آنان پیشاپیش سربازان میجنگیدند و به همین دلیل، بخش اعظم فرماندهان سپاه در طول جنگ با عراق کشته شدند. این در حالی است که تعداد کمی از فرماندهان ارتشهای ایران (به خصوص نیروی زمینی) و در طرف مقابل، عراق، در طول جنگ آسیب جدی دیدهاند. بخش خوبی از فرماندهان سپاه در بهترین دانشگاههای ایران درس خوانده بودند و فارغ التحصیلان رشتههای مهندسی بوده اند. در حالی که اغلب فرماندهان ارتش در دانشگاههای نظامی ایران درس خواندهاند.
راهکارهای جنگی سپاه نیز تفاوت زیادی با راهکارهای مطلوب ارتش داشت. تاکید بر نقش شناسایی درون خاک تحت تصرف طرف مقابل، آغاز جنگ در شب، تسخیر مقرفرماندهی و توپخانه در آغاز عملیات، استفاده از پلهای متحرک، حرکت در هور و امثال اینها جهت غافلگیری و تاکید بر اهمیت نیروی پیاده در عملیات؛ و به لحاظ فرهنگی، بهرهگیری از فرهنگ شیعی و روحیهی شهادتطلبی، بسیج، نوحههای حماسی و دعا در سپاه؛
و از طرف دیگر، تاکید بر دانش رزم، سلسله مراتب فرماندهی، ساختار سازمانی، اهمیت دادن به نیروهای هوایی، دریایی و زرهی، استفاده از تاکتیکهای تجربه شده و تجهیزات پیشرفتهی فنی، و به لحاظ فرهنگی، تاکید بر نمادهای ایرانی، روحیهی سلحشوری و مواردی از این دست در ارتش، از مواردی است که به وسیلهی این افراد به عنوان تفاوتهای عمدهی فرهنگی و سازمانی ارتش و سپاه ذکر شده است. مثلا به صحبتهای محمدباقری، و غلامعلی رشید در مستند آخرین روزهای زمستان دقت کنید. یا کتاب تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق نوشته ی حسین علایی.
اما آیا این موارد میتواند مانع اصلی ادغام دو نیروی دفاعی جمهوری اسلامی باشد؟ اگر چنین است، چرا در ادغام سه نهاد ژاندارمری، شهربانی و کمیته در نیروی انتظامی، به رغم تفاوتهای فراوان این نهادها، ادغام به آسانی صورت گرفت؟ یک تفاوت عمده این است که لااقل در قانون اساسی سال 68، که اکنون پیش روی ماست، صحبتی از ژاندارمری، کمیته و شهربانی نشده است، بنابراین، ادغام این سه نهاد میتوانست بدون بازنگری قانون اساسی صورت گیرد. اما ادغام ارتش و سپاه که هر کدام اصول مختص به خود را در قانون اساسی دارند، نیازمند بازنگری قانون اساسی است که طبق اصل آخر قانون اساسی مراحل پیچیده و دشوار قانونی پیش روی خود دارد.
سوال دیگراین است که آیا وجود و ادامهی این شکاف میتواند به مشکلی جدی در ساختار نیروهای نظامی ایران منجر شود؟ در حال حاضر، نزدیک به سی سال است که از تقسیم وظایف مرزبانی و دفاع از امنیت کشور بین این دو نهاد گذشته و تاکنون کشور با مشکل امنیتی بزرگی مواجه نشده است. قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا که تا سالیان سال مستقیما زیر نظر رهبری اداره میشد و وظیفهی ایجاد هماهنگی بین این دو را به عهده دارد، اکنون زیرنظر غلامعلی رشید (از طرف سپاه) و حسین حسنی سعدی (از طرف ارتش) اداره میشود.
از طرفی این پرسش مطرح است، کدام یک از این دو ساختار، در جنگ علیه عراق و پس از آن، کمک بیشتری به حکومت ایران کرده است و در صورت ادغام این دو نهاد در یکدیگر، کدامیک از این دو ساختار دست بالاتری را در یک ساختار مشترک میتواند داشته باشد؟ ادغام این دو که قطعا موجبات خسارات فراوانی برای کشور فراهم خواهد کرد، در نهایت چه دستاوردی برای کشور خواهد داشت؟
سپاه همان ارتش است و ارتش همان سپاه است تفاوتی با هم ندارند
پاسخحذف