1) سالها پیش، یعنی تقریباً موقع ورود امام، به یکی از اقوام نزدیک مانی ب خبر داده بودند که آمدن امام از پاریس نزدیک است و به زودی ایشان به ایران خواهد آمد. اظهار نظر آن آقا آن موقع در نوع خودش خیلی جالب بوده است. گفته بود: اگر آقای خمینی 30 میلیون آدم از پاریس با خودش به جای ما اینجا بیاورد (آن موقع جمعیت ایران حدوداً 30 میلیون نفر بوده) اوضاع و احوال اینجا درست میشود وگرنه اگر قرار باشد ما باشیم، آقای خمینی بیاید هم ما همینیم که هستیم.
با دیدن این پست مانی و این سخن که صبح که بلند شدید میبینید ایران سوییس شده، به یاد آن حرف افتادم. .
2) امروز که توی تاکسی نشسته بودم، اسکناسی که در آوردم، دیدم رویش مهری خورده بود به خط طغرا به نام امام علی. به رنگ آبی. اولین چیزی که یادم افتاد اعتراضهای اسکناسی بود. حتا اعتراضات روی اسکناس هم تحمل نشد، گفتند اگر اسکناسی اعتراضی باشد، از ارزش ساقط است. چه روش هایی ملت کشف کردند این مدت برای نشان دادن اعتراض. گزیدن گزینهی آخر برنامهی نود. زدن تخم مرغ سبز به تابلوها. اعتراض به هر شکلی که میشد ابراز شد. به چه زبانی میشد اعتراض نشان داده شود و نشان داده نشد؟ امروز چه قدر نشانه وجود دارد که باید از آن دوری کرد تا به جرم اعتراض دستگیر نشوی. جرم؟ اعتراض.
3) به نظرتان ما چه میتوانیم بکنیم. گیرم که اوباما تهدید کرده باشد. واقعاً آیا کاری هست که ما در این وضعیت بتوانیم بکنیم؟
وقتی هیچ نقشی در هیچ کجا نداریم. به بارزترین وجه ممکن به همه نشان دادهایم که چه میخواهیم. به چه زبانی باید گفت که مردان سیاست در دو طرف بفهمند چه خبر است. آیا تعبیر آنچه در ایران گذشت این است که ما کبابمان را خوردهایم و دربارهی تضاد عرفی دیپلماسی و لمپنیسم بحث کردهایم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر