tag:blogger.com,1999:blog-15159459.post114545578049148849..comments2023-09-18T09:46:56.718+03:30Comments on یادداشتهای محسن مومنی: درآمدی بر ژیان و ژیانیسمMohsen Momenihttp://www.blogger.com/profile/02550279449457543965noreply@blogger.comBlogger8125tag:blogger.com,1999:blog-15159459.post-1146182670029371472006-04-28T03:34:00.000+03:302006-04-28T03:34:00.000+03:30استاد از شما چنین چیزی بعید بودبه نظر من رمز جاودا...استاد از شما چنین چیزی بعید بود<BR/>به نظر من رمز جاودانگی این مرکب الهی را می توان در عقاید و آرمان های مردمان شهر رضا جست و جو کرد، اگر بیشتر دقت کنید در طول تاریخ عشق کارهایی بزرگ تر این انجام داده.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-15159459.post-1146028786825115342006-04-26T08:49:00.000+03:302006-04-26T08:49:00.000+03:30دوست عزيز "م" و دوست ناشناس، عزيزان كجاي ما همگن ا...دوست عزيز "م" و دوست ناشناس، عزيزان كجاي ما همگن است كه نوشته ي مان به تبع آن همگن از كار دربيايد!<BR/>ولي خوب از حق هم نبايد گذشت، درست مي گوييد. <BR/>متشكرمMohsen Momenihttps://www.blogger.com/profile/02550279449457543965noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-15159459.post-1146007802487610272006-04-26T03:00:00.000+03:302006-04-26T03:00:00.000+03:30"نا همگن بود""نا همگن بود"Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-15159459.post-1145831880969662972006-04-24T02:08:00.000+03:302006-04-24T02:08:00.000+03:30سلام محسن جاناز خواندنش لذت بردمیه جوری بود، کل نظ...سلام محسن جان<BR/><BR/>از خواندنش لذت بردم<BR/>یه جوری بود، کل نظرم را می توانم در جمله اینگونه بگویم که<BR/><BR/>ناهمگن بود<BR/><BR/>با تشکر<BR/>مAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-15159459.post-1145565061841744262006-04-21T00:01:00.000+03:302006-04-21T00:01:00.000+03:30در باب آنکه فرموده بودید، در قیاس دوست بزرگوارمان ...در باب آنکه فرموده بودید، در قیاس دوست بزرگوارمان برتراند به مرغ.<BR/>زان جا که ما را به حریم حرم جبروتی فلسفهی شما ره ندادند و بدین درگه نیز، چونان هوسی که در جوانی بر سرمان اوفتاده بود (که بر کُشتیگرفتن میلمان رفته بود و چون جلستی چند نزد استاد برآمدیم، نظری صدگونه بر بلندای ما فرمودند و نزد خویش خوانده، بالبدایه به ایماء و بالنهایه به تیپپا بر ما نمودند، که ما را در این ره، راه نیست، تا بیهوده ره مپوییم) در این عرصه نیز مجالمان نبوده و نیست. هر چند قدم از ابتدا در آن استوار نداشتیم و میل بر سر این منزل نگذاشتیم، که آنرا چو درس سحر پنداشتیم. باری بدین جهت از این دوست بزرگوار نصیبی اندر ذهن خویش نداشته و نداریم، جز آنکه شنودهایم او را که در ملحدی چنان بوده که دیار کفر (نیویورک، که البته در عصبیت در ره دین همچنان شهرهاند و شهردارشان بدین وصف مشهور) نیز از او در ستوه آمده بودند و عرصهی زندگانی بر او تنگ فرموده بودند، چنانکه پناهی جز تحریر تاریخ فلسفه بهر ارتزاق بر او باقی نگذاشته بودند. باری جز این تنها از زهد فراوانش شنودهایم، که چهار عقد و چهل صیغه کفایتش ننموده است و ما نیز در عجب از آن که در چه گاهی تفطن بر تحریر این صدها رسالة و هزاران مقالة مینموده است. به قول حضرت بلعمی "العلم لله" یا "والله اعلم"؟ (بلعمی را این غربیان به تکرر خویش از خاطرمان بزدودهاند.)<BR/>و جز این دگر هیچ، الا آنکه قدمای ما در این پنج سال آنچه بلا و زحمت و محنت بر ما میفزودند، یکسره بر وی حوالت مینمودند. (اندر این علم دون و بیشان ارقامی، لعنة الله علی مؤلّفینه و مصنّفینه) که "وصفها"ی شیرینش سرآغاز تلخکامی ما بود.<BR/>پس چنانکه حضرت امیر فرمایند، ما را با چوناین (به یاد کورش علیانی) مغیره صفتی چه کار؟ باری با او به جهنمی در آییم، که فرعون درو باشد و هامان درو و شیخ درو؟ ما نیز درو؟<BR/>واین چنین ناپاکِ جدامانده از افلاکی را قیاس چهگونه به ساحت ملکوتیِ همسر و همپیالهی تسبیحگوی سحری و اسوهی نوحهگری توان نمود؟<BR/>آنکه درگاه ملکوتی حضرتتان را در خاطر آورد و عطر دلانگیز ظهر بهاری را در دل بپرورد. <BR/>آنکه به عقل دیونسیوسی، جان از سودا بدر آورد و خورشید سلطانی شهوت اندر دل برآورد.<BR/><BR/>اما در باب این نوشتار بسی لطف بر آن راندهاید، که چنین و چنانش خواندهاید. لیک در باور من از آنکه در مطلع و مصدر آن نام "ژیان" است، از آن و بدان تنها جان ما فقیران در غلیان است و باقی جهان به احوال خویش در جوش و جلان است.<BR/>(یک کمی از این فضای خود ساخته خودم را خلاص کنم و بگویم که بله درست فرمودهاید و خودم هم که دوباره خواندمش دیدم راست میگویید. آنچه خودم میخواستم که همان بود، که شما هم انتظارش را داشتهاید در وسط راه ره به انحراف برده و از مسیری که از ابتدا در نظر داشتم خارج شده. چه میشود کرد؟) کودکیم. "وحی کودک" نیز ندانیم، تا بدان فَرَس خویش برانیم.<BR/>سخن چنین دراز میکشیم و چون چنین به پایان برآییم، همچنان میل به گفتن، باقی داریم. <BR/>گمکرده رهیم، که هماره بر آنیم که ذکر دوست چون بر هیچ مجال نیاید، از آن سخن نرانیم و این چنین در خاک مانیم. شیخ و واعظ نیز بسی شناسیم و زین جهت، نه جام باده بر دستمان رود و نه قصه کوتاه خوانیم.Mohsen Momenihttps://www.blogger.com/profile/02550279449457543965noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-15159459.post-1145473925636003382006-04-19T22:42:00.000+03:302006-04-19T22:42:00.000+03:30ببخش. لینک را فراموش کردم. منظورم دفتر دیوانی ملکو...ببخش. لینک را فراموش کردم. منظورم <A HREF="http://www.malakut.org/royal/" REL="nofollow">دفتر دیوانی</A> ملکوت بود.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-15159459.post-1145471775207566422006-04-19T22:06:00.000+03:302006-04-19T22:06:00.000+03:30افسوس که وبلاگستان فارسی روزها و هفتههای نقاهت را...افسوس که وبلاگستان فارسی روزها و هفتههای نقاهت را طی میکند، ورنه این یادداشت ارج آن داشت که بر صدر نشیند و قدرها بیند. محسن جان بیست! دست مریزاد!<BR/><BR/>قالب غالب طنز معاصر، خلاصه شده است در یک الگو: گرتهبرداری ناشیانه از شیوهی نگارش قجری. میگویم «ناشیانه»، چون این شیوه، اگر که به دست شیریندستان عمل آید هنوز دلنشین و ملیح است. نمونهاش برخی نوشتههای عباس معروفی و مهدی خلجی و داریوش محمدپور در اینجا.<BR/><BR/>اما این یادداشت تو، طنز را به ساحتی دیگر برده و ژانری جدید برای آن تعریف کرده است. البته این «جدید» را با احتیاط میگویم. کسان دیگری هم بودهاند که دستی در طنز دانشگاهی آزمودهاند. اما کارشان به این شیرینی و دلبرانه از آب در نیامده.<BR/>دو بند نخست یادداشتات بدون تعارف بینظیر است. کاش این عصا قورتدادگی، اتوکشیدگی و اظهارلحیههای آب نکشیده را تا پایان ادامه میدادی و از واژههایی که کمتر در متون دانشگاهی به کار میروند استفاده نمیکردی. بعضی جاها هم یکسره به طنزهای جلف روزنامهای نزدیک شدهای که اصلا با سبکشناسی این یادداشت نمیخواند. کاش همهاش مثل همان دو بند اول بود.<BR/>به هر روی، شادی عمیق و پایداری را که این یادداشتات نصیبم کرد هرگز فراموش نخواهم کرد. عالی بود. به شکرانه، سه مقالهی ناب در بارهی طنز (از دو فیلسوف نسبتا شهیر) برایت میفرستم.<BR/><BR/>راستی یک سوال: مرغ بهتر است یا برتراند راسل؟<BR/><BR/>حسن جعفری (مرحوم زوال)Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-15159459.post-1145462421340740222006-04-19T19:30:00.000+03:302006-04-19T19:30:00.000+03:30salam.az khoondane weblogetoon lezat bordam.motsha...salam.az khoondane weblogetoon lezat bordam.motshakeram ke be man ham sar mizanid(ye shakhe gole sorkh)Anonymousnoreply@blogger.com