tag:blogger.com,1999:blog-15159459.post112595573216806660..comments2023-09-18T09:46:56.718+03:30Comments on یادداشتهای محسن مومنی: نقدی بر تقریر استاد ملکیان ، با عنوان : «تجدد ایرانی» بیمعناستMohsen Momenihttp://www.blogger.com/profile/02550279449457543965noreply@blogger.comBlogger5125tag:blogger.com,1999:blog-15159459.post-1126166263073914542005-09-08T12:27:00.000+04:302005-09-08T12:27:00.000+04:30به مجید زهری عزیزبا سلامدر مورد نکات ارزنده ای که ...به مجید زهری عزیز<BR/><BR/>با سلام<BR/><BR/>در مورد نکات ارزنده ای که در کامنت نقد ملکیان اشاره کرده بودی ، نخست اینکه ، آنجا که من گفته ام رویکرد طباطبایی و ملکیان گونه ای از یکدیگر است ، بر این باور نبوده ام که از دریچه ی دین نیز می توان "سیر زوال تمدن" را بررسید . آنچه منظور من بوده ، این است که این دو در آنجا شباهت دارند که ابتدا تکلیف خود را با مدرنیته روشن کرده اند ، و از دریچه ی مدرنیته ، یکی به سیر تاریخی ایران پرداخته و یکی به مسئله ی دین ( آنهم با در نظر گرفتن کارکرد و حوزه ی تاثیر گذاری آن در فرهنگ ) .<BR/><BR/>بنابر این آنچه فرموده اید کاملا درست است . " از دريچهي دين نميشود تمام تاريخ، سير زوال يا روند رشد و کلاً تمدّن ملّتي را بررسيد، زيرا دين تنها بخشي از اين تاريخ و تمدّن است و ملتها اغلب در طول اعصار، دينشان عوض ميشود اما مليتشان برجا ميماند."<BR/><BR/>لیکن آنچه مورد توجه باید قرار گیرد اینکه :<BR/><BR/>1) چه کارکردی برای دین متصوریم ؟ بر این مبنا چه چیزهایی دین است و کدامها نیست ؟ وقتی از دریچه ی مدرنیته به دین بنگریم ، برای آنکه "دین" ضمن حفظ کارکردش با مدرنیته تضاد نیابد چه ویژگیهایی باید داشته باشد . ( آنچه چارچوب پروژه ملکیان را می سازد .)<BR/><BR/>2) طباطبایی نیز از دریچه ی مدرنیته علل زوال اندیشه سیاسی در ایران و بر مبنای آن انحطاط را بررسی می کند . از این نظر او به ایران و ملیت ایرانی نظر دارد . <BR/><BR/>3) وقتی سخن از "ملیت" می گوییم ، باید روشن سازیم که تعریف دقیقمان از ملیت چیست و آیا قابل تعریف هست یا نه . سخن گفتن از ملیت ، سخن از "سیر تاریخی یک ملت" به دنبال خواهد آورد .<BR/><BR/>4) و نگرش به تاریخ ، همواره آنقدر دارای عدم قطعیت و ابهام خواهد بود که بحث ما را کور کند .<BR/><BR/> <BR/><BR/> بنابراین من فکر می کنم نقد ملکیان به طباطبایی و ترجیح پروژه ی خود بر او از دریچه ی موارد بالا قابل بررسی است . مادامی که طباطبایی نتواند پاسخ دقیقی به سوال سوم بدهد پروژه ی او پروژه ای خواهد بود که نقدهای فراوان ، ( با توجه به مورد چهارم ) بر آن وارد خواهد شد و اصل موضوع را خدشه دار خواهد کرد . <BR/><BR/>در مورد گزینه ی سه و چهاری که فرموده اید هم مطالبی است بسیار درست و ارزنده ، لیک ملکیان مدتهاست صف خود را از اهل شریعت جدا کرده و از اصحاب دین فاصله گرفته است . او در سال 77 در مجله ی "راه نو" و در گفت و گو با اکبر گنجی تمایز قائل شدن بین روشنفکر دینی و سکولار را اشتباه دانست . نکته ای جالب که یکی از سرآغازهای آشکار شدن ِ فاصله ی عمیق او با اهل شریعت ( وحتی امثال سروش و روشنفکران دینی ) بود .Mohsen Momenihttps://www.blogger.com/profile/02550279449457543965noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-15159459.post-1126033636372320482005-09-06T23:37:00.000+04:302005-09-06T23:37:00.000+04:30سلامدوست خوبم باقسمتی ازسخنان جناب ملکیان موافق هس...سلام<BR/>دوست خوبم باقسمتی ازسخنان جناب ملکیان موافق هستم.مشکل اسلام نیست مشکل درست اجرانکردن اسلام است.اسلام باتجددمخالف نیست.اسلام ازتجدداستبال می کند.حال اگربه واسطه تجددبخواهیم اسلام راازاین دیاربیرون کنیم بایدجلوی این اشتباه راگرفت.اگرمابه قامت این دین رعنالباس خرافات وتفکرات پوسیده (که بخشی ازآن معلول فرهنگ ایرانی است)پوشانده ایم بایداین لباس رادربیاوریم واسلام راازنوع درک کنیم.نبایدهیچ تعصبی به فرهنگ هاداشت.هرفرهنگ درستی رابایدپذیرفت وهرفرهنگ نادرستی رابایدطردکردحتی اگرجزوفرهنگ پارسی باشد.زیاده گویی کردم ببخشیدAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-15159459.post-1126032259165067162005-09-06T23:14:00.000+04:302005-09-06T23:14:00.000+04:30جناب أقاي مومنيبا سلامبه نكات بسيار خوب و ارزنده ا...جناب أقاي مومني<BR/>با سلام<BR/>به نكات بسيار خوب و ارزنده اي اشاره كرده ايد<BR/>براي سهولت قضاوت شهروندان دنياي مجازي سعي ميكنم تا چند روز اينده متن سخنان استاد را پياده و در وبلاگ كانون توتم انديشه منتشر كنم تا روشنگر بسياري از سوتفاهم ها باشدAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-15159459.post-1126023449624851282005-09-06T20:47:00.000+04:302005-09-06T20:47:00.000+04:30من به چند نکته اشاره میکنم که مربوط میشوند به اص...من به چند نکته اشاره میکنم که مربوط میشوند به اصل بحث نه شاخوبرگهايش، برای اينکه من کارهای آقای ملکيان را نخواندهام که بخواهم راجعبه آنها نظر بدهم.<BR/><BR/>1- «<I>تمایز قائل شدن بین دو ویژگی "ایرانی بودن" و "مسلمان بودن"</I>» همانقدر خطاست که تعريف مليت ايرانی در اسلام. اصولاً در جهان امروز مليت را نمیشود در دين يا حتا قوميت تعريف کرد. به عبارتی، من و شما چه مسلمان باشيم و چه مسيحی یا حتا بیدين، باز هم همانقدر ايرانی هستيم و باقی میمانيم. در کنارش:<BR/>2- از دريچهی دين نمیشود تمام تاريخ، سير زوال یا روند رشد و کلاً تمدّن ملّتی را بررسيد، زيرا دين تنها بخشی از اين تاريخ و تمدّن است و ملتها اغلب در طول اعصار، دينشان عوض میشود اما مليتشان برجا میماند.<BR/>3- ايراد اهل شريعت و اصحاب دين در مواجهه با مسئلهی تجدّد اين است که فکر میکنند جامعهای متجدّد، جامعهای بیدین است. چنين نيست. دين فرآوردهی فرهنگ انسانی در طول تاريخ است و در فرمهای مختلف حکومتی و برهههای گوناگون تاريخی پابرجا میماند، فقط در محتوای آن (قرائت/روایت) تغيير ايجاد میشود که بهواقع لازم هم هست.<BR/>4- با مطالعهی چند کار دکتر طباطبايی، ايراد عمدهای که در آرای ايشان دیدم این بود که علل زوال تاريخی ما را "داخلی" ارزيابی میکنند. به باور شخص من، اين علل هم داخلی و هم خارجی (حملات به ايران) بوده است.<BR/><BR/>موفق باشيد.Majid Zoharihttps://www.blogger.com/profile/13216816465073527645noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-15159459.post-1126023249089449042005-09-06T20:44:00.000+04:302005-09-06T20:44:00.000+04:30این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.Majid Zoharihttps://www.blogger.com/profile/13216816465073527645noreply@blogger.com